الإتقان في علوم القرآن: جلالالدین عبدالرحمن سیوطی
ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی
نوع پنجاه و یکم:وجوه مخاطبات قرآن
ابن الجوزی در کتاب النفیس خود گفته: خطاب در قرآن پانزده وجه است.
دیگری گفته: بر بیش از سی وجه است:
یکی: خطاب عام که منظور از آن عموم است؛ مانند فرموده خداوند:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم﴾ [الروم: 54].
«خداوندی که شما را خلق کرد».
دوم: خطاب خاص که مقصود از آن خاص میباشد، مانند:
﴿أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ﴾ [آلعمران: 106].
«آیا کفر ورزیدید پس از ایمانتان».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ﴾ [المائدة: 67].
«ای رسول ابلاغ کن... ».
سوم: خطاب عام که منظور از آن خاص میباشد، مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ﴾ [الحج: 1].
کودکان و دیوانگان در این خطاب داخل نیستند.
چهارم: خطاب خاص که منظور عموم است مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾ [الطلاق: 1].
خطاب را به پیغمبراکرم ص آغاز کرد، ولی منظور تمام افرادی که مالک طلاق هستند میباشد، و فرموده خدای تعالی:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ﴾ [الأحزاب: 50].
ابوبکر صیرفی گفته: ابتدای خطاب به آن حضرت بود، و چون درباره مرهوبه (زنی که بدون مهر و شرط خودش را به رسول اکرم ص میبخشید) فرمود: (خالصة لك) دانسته شد که ماقبل آن برای آن حضرت و غیر او است.
پنجم: خطاب جنس، مانند فرموده خداوند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ﴾.
ششم: خطاب نوع، مانند: (یا بنی اسرائیل).
هفتم: خطاب عینی (خود شخص) مانند:
﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ﴾ [البقرة: 35].
﴿يَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ﴾ [هود: 48].
﴿يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ﴾ [الصافات: 104-105].
﴿يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ﴾ [النمل: 10]
﴿يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ﴾ [آلعمران: 55].
و در قرآن خطاب «یامحمد» نیامده بلکه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ﴾ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ﴾ آمده، به جهت تعظیم آن حضرت و تشریف و اختصاص این جهت به آن حضرت، و تعلیم به مؤمنین که آن جناب را به اسم صدا نزنند.
هشتم: خطاب مدح، مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ﴾ [النساء: 136].
لهذا خطاب به اهل مدینه آمده:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ﴾ [الأنفال: 74].
ابن أبیحاتم از خیثمه آورده که گفت: آنچه در قرآن: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ میخوانید، در تورات (یأیها الـمساکین) بوده است. و بیهقی و ابوعبید و دیگران از ابن مسعود آوردهاند که گفت: هر گاه شنیدی خداوند میگوید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ خوب به گوش دل بسپار، که خیری است به آن امر میکند یا شری است که از آن نهی مینماید.
نهم: خطاب ذم، مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَعۡتَذِرُواْ ٱلۡيَوۡمَ﴾ [التحریم: 7].
﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١﴾ [الکافرون: 1].
و چون متضمن اهانت است جز در این دو مورد قرآن نیامده است و بیشتر خطاب به (یأیها الذین آمنوا) به صورت توجه دادن خطاب و رویارویی است و در مورد کفار با لفظ غایب آمده به خاطر اعراض و روی گرداندن از آنها مانند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ [البقرة: 6].
﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ﴾ [الأنفال: 38].
دهم: خطاب تکریم و گرامی داشتن، مانند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ﴾، ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ﴾.
بعضی گفتهاند: خطاب به (نبی) را میبینیم در جایی که شایسته نیست به (رسول) خطاب شود، و همینطور برعکس آن مانند فرموده او در أمر به قانونگذاری عام: [1]
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ﴾ [المائدة: 67].
و در مورد خاص:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَ﴾ [التحریم: 1].
و نیز گفته: گاهی در مورد قانونگذاری عام نیز از نبی تعبیر میشود، ولی با قرینه اینکه مقصود عموم است، مانند فرموده خداوند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ﴾ [الطلاق: 1].
که نفرمود: (طلقتَ)
یازدهم: خطاب اهانت، مانند:
﴿فَإِنَّكَ رَجِيمٞ﴾ [الحجر: 34].
﴿ٱخۡسَُٔواْ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾ [المؤمنون: 108].
دوازدهم: خطاب خشم، مانند:
﴿ذُقۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡكَرِيمُ ٤٩﴾ [الدخان: 49].
سیزدهم: خطاب جمع با لفظ واحد، مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ ٦﴾ [الانفطار: 6].
چهاردهم: خطاب فرد به لفظ جمع، مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ﴾ [المؤمنون: 51].
تا آنجا که فرموده:
﴿فَذَرۡهُمۡ فِي غَمۡرَتِهِمۡ﴾ [المؤمنون: 54].
که این خطاب به رسول اکرمص است به تنهایی؛ زیرا که نه هیچ پیغمبری معاصر و نه بعد از آن حضرت بوده است.
و همچنین فرموده خداوند:
﴿وَإِنۡ عَاقَبۡتُمۡ فَعَاقِبُواْ...﴾ [النحل: 126].
تنها خطاب به آن حضرت است، به دلیل فرموده خداوند:
﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِ...﴾ [النحل: 127].
و همینطور فرموده خداوند:
﴿فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ﴾ [هود: 14].
به دلیل فرموده او:
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ﴾ [هود: 13].
بعضی این آیه را نیز از این قبیل دانستهاند:
﴿قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ﴾ [المؤمنون: 99].
یعنی: ارجعنی. و بقولی: (رب) خطاب به خداوند است، و (ارجعون) خطاب به فرشتگان.
و سهیلی گفته: این سخن کسی است که شیاطین و آتشبانان نزدش حاضر شدهاند، حواسش پرت شده و نداند که چه بگوید، و چیزی را که در دنیا عادت کرده بود که التماس به مخلوق باشد بر زبان میآورد.
پانزدهم: خطاب فرد به لفظ دو، مانند:
﴿أَلۡقِيَا فِي جَهَنَّمَ﴾ [ق: 24].
که خطاب به مالک نگهبان جهنم است. و بقولی: خطاب به آتشبانان و نگهبانان آتش است، که از باب خطاب به جمع با لفظ تثنیه میباشد، و بقولی: خطاب به دو فرشته موکل میباشد که در فرموده خداوند آمده:
﴿وَجَآءَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِيدٞ ٢١﴾ [ق: 21].
در این صورت مطابق قاعده اصلی است. و مهدوی این آیه را از این نوع دانسته:
﴿قَالَ قَدۡ أُجِيبَت دَّعۡوَتُكُمَا﴾ [یونس: 89].
گفته: خطاب تنها به موسی است؛ زیرا که او دعا کرده بود، و بقولی: خطاب به هر دو است چونکه هارون بر دعایش آمین گفت، و آمین گوینده یکی از دعا کنندگان است.
شانزدهم: خطاب به دو تن با لفظ منفرد، مانند:
﴿فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَىٰ﴾ [طه: 49].
یعنی: و یا هارون. و در آن دو وجه است:
یکی: اینکه فرعون خطابش را به تنهایی متوجه موسی گردانید، تا پرورش دادنش را یادآور شود.
دوم: برای اینکه او صاحب رسالت و معجزات بوده؛ و هارون به تبع آن حضرت قرار داشته است؛ این را ابن عطیه گفته است.
در کشاف وجه دیگری ذکرکرده؛ اینکه: هارون از موسی فصیحتر بود، لذا فرعون از ترس زبانش روی گردانید.
و مثل آن:
﴿فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ﴾ [طه: 117].
ابن عطیه گفته: تنها او را از شقاوتمندان شدن برحذر داشت؛ زیرا که مخاطب اول و مقصود اصلی در کلام بوده است. و بقولی: زیرا که خداوند شقاوتمندی در زندگی دنیا را در جهت مردها قرار داده است. و بقولی: به خاطر چشمپوشی از یاد زن چنانکه گفتهاند: پوشاندن زنان از بزرگواری است.
هفدهم: خطاب دو تن با لفظ جمع، مانند:
﴿أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِكُمَا بِمِصۡرَ بُيُوتٗا وَٱجۡعَلُواْ بُيُوتَكُمۡ قِبۡلَةٗ﴾ [یونس: 87].
هیجدهم: خطاب جمع با لفظ اثنین (دو) مانند:
﴿أَلۡقِيَا﴾ [ق: 24].
چنانکه گذشت.
نوزدهم: خطاب جمع بعد از مفرد، مانند:
﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأۡنٖ وَمَا تَتۡلُواْ مِنۡهُ مِن قُرۡءَانٖ وَلَا تَعۡمَلُونَ مِنۡ عَمَلٍ﴾ [یونس: 61].
ابن الانباری گفته: بدین جهت سومین فعل را جمع آورد تا دلالت کند که امت با پیغمبر ص داخل میباشند، و مثل آن است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾ [الطلاق: 1].
بیستم: عکس آن مانند:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [البقرة: 43].
﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [یونس: 87].
بیست و یکم: خطاب دو تن بعد از فرد، مانند:
﴿أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا ٱلۡكِبۡرِيَآءُ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ [یونس: 78].
بیست و دوم: عکس آن، مانند:
﴿فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَىٰ﴾ [طه: 49].
بیست و سوم: خطاب شخصی که منظور غیر او باشد، مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾ [الأحزاب: 1].
خطاب به رسول خدا ص است، ولی مقصود امت آن جناب است؛ زیرا که تقوی سرلوحه زندگی آن حضرت بوده، و حاشا که اطاعت از کفار کرده باشد! و از همین قبیل است:
﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾ [یونس: 94].
حاشا که آن حضرت ص شک کرده باشد، بلکه منظور از این خطاب تعریض و کنایه زدن به کفار است.
ابن أبی حاتم از ابن عباس درباره این آیه روایت آورده که گفت: نه پیغمبر ص شک کرد، و نه پرسید. و مثل این:
﴿وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ﴾ [الزخرف: 45].
﴿فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ﴾ [الأنعام: 35].
و امثال اینها میباشد.
بیست و چهارم: خطاب غیر که منظور از آن عین شخصی باشد، مانند:
﴿لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ كِتَٰبٗا فِيهِ ذِكۡرُكُمۡۚ﴾ [الأنبیاء: 10].
بیست و پنجم: خطاب عامی که شخص معینی در آن مقصود نیست، مانند:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ﴾ [الحج: 18].
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ﴾ [الأنعام: 27].
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمۡ﴾ [السجدة: 12].
در این خطابها شخص خاصی مقصود نیست، بلکه هر کس دقت و نظر کند مقصود است. و به صورت خطاب آورده شده به جهت عموم، مراد این است که حال و وضع آنها در منتهای ظهور است، بطوری که اختصاص به بیننده خاصی ندارد، بلکه هر کس بتواند ببیند در خطاب داخل است.
بیست وششم: خطاب شخص و سپس عدول به خطاب دیگری، مانند:
﴿فَإِلَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ﴾ [هود: 14].
که خطاب به پیغمبر اکرم ص است، سپس به کفار فرموده:
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ﴾ [هود: 14].
به دلیل:
﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾ [هود: 14].
و از همین قبیل:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا﴾ [الفتح: 8].
﴿لِّتُؤۡمِنُواْ﴾ [الفتح: 9].
بنا به قراءت با تاء.
بیست و هفتم: خطاب تلوین، و آن التفات است.
بیست و هشتم: خطاب به جمادات به خطاب کسی که تعقل میکند، مانند:
﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا﴾ [فصلت: 11].
بیست و نهم: خطاب تهییج، مانند:
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ﴾ [المائدة: 23].
سیام: خطاب مهربانی کردن و عطوفت نمودن، مثل:
﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ﴾ [الزمر: 53].
سی و یکم: خطاب محبت نشان دادن، مانند:
﴿يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ﴾ [مریم: 42].
﴿يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ﴾ [لقمان: 16].
﴿يَبۡنَؤُمَّ لَا تَأۡخُذۡ بِلِحۡيَتِي﴾ [طه: 94].
سی و دوم: خطاب تعجیز (نسبت دادن به ناتوانی) مانند:
﴿فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ﴾ [البقرة: 23].
سی و سوم: خطاب تشریف و آن هر جای قرآن که با خطاب (قل) آمده میباشد؛ زیرا که این شرافت بخشیدن خدای تعالی به این امت است، به اینکه بدون واسطه آنان را مخاطب قرار داده است، تا به شرف خطاب نائل گردند.
سی و چهارم: خطاب معدوم، و این خطاب در صورتی صحیح است که به پیوست موجودی باشد مانند: (یا بنیآدم) که خطاب با اهل آن زمان است و کسانی که بعد از آنها هستند.
فایده
بعضی گفتهاند: خطاب قرآن سه قسم است:
یک قسم جز به پیغمبر ص مناسب نیست.
و قسمی جز به غیر از حضرت مناسب نیست.
و قسم دیگر: مناسب هر دو میباشد.
فایدة دیگر
حافظ ابن القیم گفته: در خطاب قرآن دقت کن میبینی پادشاهی که همه چیز از آن او است، و حمد تنها به او بر میگردد، و زمام تمام امور در قبضه قدرتش میباشد، و همه از ساحت او صادر گشته و به او باز میگردد، بر عالم وجود مسلط است و هیچچیز و هیچجا از نظرش پوشیده نیست، و آنچه در دلهای بندگانش میگذرد برای او معلوم است، از أسرار و آشکارشان اطلاع دارد، و به تنهایی أمور مملکت را تدبیر مینماید، میشنود و میبیند و میبخشد و منع میکند، و پاداش میدهد و عقاب میکند، و گرامی میدارد و خوار میسازد، و میآفریند و روزی میدهد، و میمیراند و زنده میکند و تقدیر مینماید و قضا و تدبیر میآورد، تمام امور کوچک و بزرگ از سوی او نازل میشود، و به سوی او بالا میرود، هیچ ذرهای نجنبد جز به اذن او، و هیچ برگی نیفتد مگر با علم او، پس تأمل کن که چگونه بر خود ثنا میگوید و تمجید مینماید، وخودش را حمد میکند، و بندگانش را نصیحت میفرماید، و آنان را به آنچه سعادت و رستگاریشان در آن است رهنمون میسازد، و در آن ترغیب و تشویقشان میکند، و از آنچه مایه نابودی و بدبختی آنهاست هشدارشان میدهد، و با اسمها و صفاتش خود را به آنان معرفی میکند و با نعمتها و لطفهایش زمینه دوستی با آنها را فراهم میسازد، نعمتهایش را به بندگانش یادآور میشود، و آنچه مایه تمامیت نعمتش هست به آنها أمر میکند، و از خشم و نقمتش آنان را برحذر میدارد، و آنچه از گرامیداشتها برایشان فراهم و آماده نموده بشرط اینکه اطاعتش کنند یادآوری مینماید، و آنچه مایه تمامیت نعمتش هست به آنها أمر میکند، و از خشم و نقمتش آنان را برحذر میدارد، و آنچه از گرامیداشتها برایشان فراهم و آماده نموده بشرط اینکه اطاعتش کنند یادآوری مینماید، و آنچه از عقوبتها و دشمنانش کرده خبر میدهد که عاقبت کار نیکوکاران و بدکاران چگونه شد، و دوستانش را به خاطر کارهای نیک و أوصاف پسندیدهشان مدح میگوید، و دشمنانش را به جهت کارهای بد و صفات زشتشان مذمت مینماید و مثلها میزند، و دلایل و براهین متنوع میآورد، و از شبهات دشمنانش بهترین جوابها میدهد، و راستگو را تصدیق میکند، و دروغگو را تکذیب مینماید، و حق را میگوید و راهنمایی میکند و به خانه سلامت در آخرت دعوت مینماید، و أوصاف و خوبیها و نعمتهایش را تذکر میدهد، و از خانه هلاک و عذاب برحذر میدارد، و عذاب و زشتی و دردهای آن را هشدار میدهد، و نیازمندی بندگانش را به خودش گوشزد میفرماید، و احتیاج شدید و همه جانبه آنان را یادآور میشود، و اینکه یک چشم بر هم زدن هم از او بینیاز نیستند، و بینیازی خود را از آنها و تمام موجودات متذکر میگردد، که او از ماسوای خود غنی و بینیاز است، و همه ماسوای او به او نیاز دارند، و أحدی هیچ ذرهای از خیر یا بیش از آن را جز به فضل و رحمتش نمییابد، و ذرهای از شر جز به عدل و حکمت او به کسی نمیرسد، و از گفتههای او لطیفترین عتابها را نسبت به دوستانش مییابی، در عین حال لغزشهایشان را میبخشد، و گناهشان را میآمرزد، و عذرهایشان را میپذیرد، و نابسامانیهایشان را اصلاح مینماید، و از آنها حمایت میکند، و یاریشان میدهد، و مصالحشان را متکفل میباشد، و از هر اندوه نجاتشان میدهد، و به وعدهاش وفا میکند، و او است ولی آنها که جز او ولی ندارند، و یاری کننده آنها بردشمنانشان است، بهترین مولی و بهترین یاور است!.
و چون دلها از قرآن چنین خدای بزرگی که جواد رحیم جمیل است را باز شناسند، چگونه او را دوست ندارند و در نزدیک شدن به او از هم پیشی نگیرند، و درره دوستی او جانبازیها ندانند! و چگونه ذکر او را زیب زبان، و حب و شوق و أنس به او را غذای جان و قوت و درمان نسازند، بطوری که اگر آن را نیابند هلاک و تباه گشته و از زندگانی خویش سودی نبرند.
فایده
یکی از قدما گفته: قرآن بر سی گونه نازل شده که هر کدام غیر از دیگری میباشد، پس هرکه وجوه آنها را شناخت آنگاه درباره دین سخن گفت به حق رسیده و موفق میشود و هرکس آنها را نشناسد و درباره دین سخن بگوید به اشتباه نزدیکتر شده است، و آنها عبارتند از: مکی و مدنی، و ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه، و تقدیم و تأخیر، و مقطوع و موصول، و سبب و اضمار، و خاص و عام، و أمر و نهی، و وعده و تهدید، و حدود و أحکا، و خبر، واستفهام و أبهت (عظمت)، و حروف تصریف شده، و اعذار و انذار، و دلیل و استدلال، و مواعظ و أمثال، و قسم.
وی گفته: مکی مانند:
﴿وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِيلٗا﴾ [المزمل: 10].
و مدنی مانند:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: 190].
و ناسخ و منسوخ روشن است.
و محکم مانند:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا...﴾ [النساء: 93].
«و هر کس مؤمنی را عمداً بکشد».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا...﴾ [النساء: 10].
«آنانکه از روی ظلم اموال یتیمان را میخورند».
و أمثال اینها که خداوند به طور قطع و روشن بیان کرده است.
و متشابه مانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ...﴾ [النور: 27].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید به خانهای جز خانههای خودتان وارد مشوید تا اینکه أنس (رخصت) بگیرید...».
ولی نفرمود:
﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗا﴾ [النساء: 30].
«و هر کس چنین کاری از روی تجاوزگری و ستمکاری انجام دهد بزودی او را آتشی خواهیم رساند».
چنانکه در محکم این را فرموده، و در این آیه آنها را به ایمان ندا کرده و از نافرمانیش نهی نموده، و در آن تهدیدشان نکرده است، پس بر مرتکبشدگانش أمر مشتبه میشود که خداوند با آنها چه خواهد کرد.
و تقدیم و تأخیر، مانند:
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ﴾ [البقرة: 180].
که تقدیرش چنین است: بر شما وصیت کردن نوشته شده هر گاه یکی از شمارا مرگ فرا رسد.
و مقطوع و موصول: مثل:
﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ ١﴾ [القیامة: 1].
که «لا» از «أقسم» مقطوع و جداست، و معنی آن چنین میشود: «سوگند یاد میکنم به روز قیامت، و سوگند یاد نمیکنم به نفس ملامت کنند» و به آن سوگند یاد نکرد.
و سبب و اضمار مانند:
﴿وَسَۡٔلِ ٱلۡقَرۡيَةَ﴾ [یوسف: 82].
«از آبادی بپرس».
یعنی: از أهل آبادی بپرس.
و خاص و عام: مانند: (یأیها النبی = ای پیامبر) که در شنیدن خاص است،
﴿إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾ [الطلاق: 1].
«هر گاه زنان را طلاق دادید».
در معنی عام شده است.
و أبهت: مانند:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا﴾ [نوح: 1].
«ما فرستادیم».
﴿نَحۡنُ قَسَمۡنَا﴾ [الزخرف: 32].
«ما قسمت کردیم».
که صیغه مخصوص جمع را برای خدای یکتای متعال بکار برد به جهت تفخیم و تعظیم و أبهت.
و حروف منصرف شده: مانند فتنه که بر شرک اطلاق شده، مانند:
﴿حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ﴾ [البقرة: 193].
«تا اینکه فتنه (شرکی) نباشد».
و بر عذرخواهی نیز، مانند:
﴿ثُمَّ لَمۡ تَكُن فِتۡنَتُهُمۡ﴾ [الأنعام: 23].
«سپس فتنه (عذرخواهی) آنها جز این نبود که ...».
و بر آزمایش: مانند:
﴿قَدۡ فَتَنَّا قَوۡمَكَ مِنۢ بَعۡدِكَ﴾ [طه: 85].
«براستی که ما فتنه (آزمایش) کردیم قوم تورا پس از تو».
و عذر آوردن، مانند:
﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ﴾ [المائدة: 13].
«پس به جهت اینکه پیمانشان را شکستند آنان را لعنت کردیم».
که عذر آورده اینکه لعنت کردن بنیاسرائیل به جهت گناه و نافرمانی آنها بوده است.
سایر گونهها مثالهایشان روشن است.
[1]- در اینجا نیز در مورد خاص تعیین جانشین بوده است ـ م.
برچسبها: عربی, قواعدعربی, صرف ونحو, حروف


