کتاب اتقان فی علوم قرآن:سیوطی
نوعی پنجاه و ششم:ایجاز و اطناب
فصلی در أنواع حذف
حذف بر چند گونه است:
گونه اول: اقتطاع نامیده میشود، و آن حذف کردن بعضی از حروف کلمه است. و ابن الاثیر آمدن این گونه حذف را در قرآن انکار کرده است، ولی در رد او گفتهاند: که بعضی فواتح سور را از این قبیل شمردهاند، بنابر اینکه هر حرف از آنها یکی از اسماء خداوند باشد ـ چنانکه گذشت. و بعضی مدعی شدهاند که باء در:
﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ﴾ [المائدة: 6].
اول کلمه بعض است که بقیهاش حذف شده. و از همین گونه است قراءت بعضی:
﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ﴾ [الزخرف: 77].
به ترخیم، و یکی از پیشینیان که این قراءت را شنیده گفته أهل آتش از ترخیم بینیازند! و بعضی جواب دادهاند که: این به خاطر عذاب شدیدی است که در آن هستند و نمیتوانند کلمه را تمام کنند. و از همین گونه است حذف همزه «أنا» در فرموده خداوند:
﴿لَّٰكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ﴾ [الکهف: 38].
که اصل آن «لکن أنا» بوده که همزه «أنا» به جهت تخفیف حذف شده، ونون در نون دیگر ادغام گشته است و مثل این است آنچه قراءت شده:
﴿وَيُمۡسِكُ ٱلسَّمَآءَ أَن تَقَعَ علّرضِ﴾ [الحج: 65].
﴿بِمَآ أُنزلّیك﴾ [البقرة: 4].
﴿فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوۡمَيۡنِ فَلَآ فلَثمَ عَلَيۡهِ﴾ [البقرة: 203].
﴿إِنَّهَا لحدَی ٱلۡكُبَرِ﴾ [المدثر: 35].
گونه دوم: اکتفاء نامیده میشود، و آن عبارت است از اینکه در موردی دو شیء باشد که بین آنها تلازم و ارتباط باشد، پس به یکی از آنها اکتفا گردد، و به خاطر نکتهای، دیگری را حذف کنند. و این غالباً به ارتباط عطفی اختصاص دارد، مانند فرموده خداوند:
﴿سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ ٱلۡحَرَّ﴾ [النحل: 81].
یعنی: والبرد، بدین جهت حر= گرما را فقط ذکر فرمود که خطاب به عربها اختصاص دارد، و بلاد آنها گرم است و محفوظ ماندن از آن نزد آنان مهمتر است؛ زیرا که گرما در کشور آنها شدیدتر است، و بقولی: چون در آیات دیگری به طور صریح منت نهادن به خاطر پوشش از سرما یاد شده است، در فرموده خداوند:
﴿وَمِنۡ أَصۡوَافِهَا وَأَوۡبَارِهَا وَأَشۡعَارِهَآ﴾ [النحل: 80].
و در فرموده خداوند:
﴿وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡجِبَالِ أَكۡنَٰنٗا﴾ [النحل: 81].
و در فرموده خداوند:
﴿وَٱلۡأَنۡعَٰمَ خَلَقَهَاۖ لَكُمۡ فِيهَا دِفۡءٞ﴾ [النحل: 5].
و از مثالهای این نوع است:
﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾ [آلعمران: 26].
یعنی: والشر، و بدین جهت خیر را فقط ذکر کرد که مطلوب و مرغوب بندگان است؛ یا به جهت اینکه خیر در جهان بیشتر است، یا اینکه اضافه شر به خداوند از أدب دور است، همچنانکه رسول خدا ص به درگاه خدا گفته: «والشر لیس إلیک= شربه تو منسوب نیست».
و از همین گونه است:
﴿وَلَهُۥ مَا سَكَنَ فِي ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ﴾ [الأنعام: 13].
یعنی: وما تحرّک، و بدین جهت سکون را فقط ذکر کرد که در مخلوق از حیوان و جماد بیشتر از حال حرکت است، و چون هر متحرکی به حال سکون منتهی میشود.
و از همین قبیل است:
﴿ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ﴾ [البقرة: 3].
یعنی: والشهادة؛ زیرا که اعتقاد به غیب و شهود هر دو واجب است، وچون ایمان به غیب مدحش بیشتر است و نیز چون مستلزم ایمان به شهود هم هست، ولی عکس آن چنین نیست.
و از همین نوع است:
﴿وَرَبُّ ٱلۡمَشَٰرِقِ﴾ [الصافات: 5].
یعنی: والمغارب.
و نیز:
﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾ [البقرة: 2].
یعنی: وللکافرین. این را ابن الانباری گفته، ومؤیدش:
﴿هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ [البقرة: 185].
میباشد.
و از جمله:
﴿إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ﴾ [النساء: 176].
یعنی: وَلَا وَالِدٌ، به دلیل اینکه برای خواهر نصف را واجب کرده، و این درصورتی است که پدر نباشد، چون با بودن پدر نوبت به خواهر نمیرسد.
گونه سوم: احتباک نامیده میشود؛ و این از لطیفترین و بدیعترین أنواع حذف است، و کمتر کسی از أهل فن بلاغت آن را متوجه بوده یا توجه داده است، و در شرح بدیعیه اعمی[1] اثر دوست او اندلسی آنرا دیدم، و زرکشی در البرهان آن را یاد کرده، ولی نه به این اسم، بلکه آن را حذف مقابلی نامیده است، و از معاصرین علامه برهان الدین بقاعی به تصنیف جداگانهای در این باره پرداخته است، اندلسی در شرح البدیعیه گوید: از انواع بدیع: احتباک است، و آن نوع ارزندهای است، و آن عبارت است از اینکه از جمله اولی حذف گردد آنچه نظیرش در جمله دومی آمده، و از دومی حذف شود آنچه نظیرش در اولی ثبت گردیده است، مانند فرموده خداوند تعالی:
﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي يَنۡعِقُ...﴾ [البقرة: 171].
تقدیرش چنین است وَمَثَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَالْكُفَّارِ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ وَالَّذِي يَنْعَقُ بِهِ، که از اولی: الانبیاء حذف شده، به جهت دلالت «الذی ینعق» برآن، و از دومی «الذی ینعقبه» حذف گردیده، به جهت دلالت «الذین کفروا» بر آن.
و فرموده خداوند:
﴿وَأَدۡخِلۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ﴾ [النمل: 12].
تقدیرش: تَدُخُلُ غَيْرَ بَيْضَاءَ وَأَخْرِجْهَا تَخْرُجُ بَيْضَاءَ میباشد، که از جمله نخست «غیربیضاء» حذف شده، و از دومی «وأخرجها». و زرکشی گفته: این نوع چنین است که در سخن دو متقابل جمع گردد پس از هرکدام مقابلش حذف شود، چون دیگری بر آن دلالت میکند، مانند فرموده خداوند:
﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ﴾ [هود: 35].
تقدیرش این است: «إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنْتُمْ بُرَآءُ مِنْهُ وَعَلَيْكُمْ إِجْرَامُكُمْ وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ».
و فرموده خداوند:
﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ﴾ [الأحزاب: 24].
تقدیرش چنین است: «وَيُعَذِّبُ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ فَلَا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ أَوْ يَتُوبُ عَلَيْهِمْ فَلَا يُعَذِّبُهُمِ».
و فرموده خداوند:
﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ﴾ [البقرة: 222].
یعنی: «حَتَّى يَطْهُرْنَ مِنَ الدَّمِ وَيَتَطَهَّرْنَ بِالْمَاءِ فَإِذَا طَهُرْنَ وَتَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ».
و فرموده خداوند:
﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا﴾ [التوبة: 102].
یعنی: «عَمَلًا صَالِحًا بِسَيِّئٍ وَآخَرَ سيئا بصالح».
میگویم: و از موارد جالب آن، فرموده خدای تعالی است:
﴿فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ﴾ [آلعمران: 13].
«جماعتی در راه خدا (فی سبیلالله) جنگ میکنند و عدهای دیگر کافرند (و در راه طاغوت میجنگند)».
یعنی: فِئَةٌ مُؤْمِنَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ تَقَاتُلُ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ.
و در غرایب کرمانی آمده: تقدیر در آیه اول چنین است: «مَثَلُ الذين كَفَرُوا مَعَكَ يَا مُحَمَّدُ كَمَثَلِ النَّاعِقِ مَعَ الْغَنَمِ» که از هر طرف آنچه طرف دیگر بر آن دلالت دارد حذف شده است، و در قرآن نظایری هم دارد، و این بلیغترین نوع کلام است.
و این نامگذاری از حبک گرفته شده که معنی آن بستن و محکم کاری و مهارت در ساختن لباس است، حبک الثوب بستن سوراخهای میان نخهای لباس، و محکم نمودن تار و پود آن میباشد، بطوری که هیچگونه نقصی در آن دیده نشود، و بر زیبایی و نقش لباس بیفزاید. و بیان گرفته شدن این اصطلاح از ریشه یاد شده اینکه: موارد حذف در سخن به گشادیهای بین نخها تشبیه شده، وچون ناقد بصیر با مهارتی که در ساختن سخن دارد آنرا به دست میگیرد، و آن را تدارک میکند محذوف را در جاهای مناسب قرار میدهد، آن را رفو کرده و از خلل و منقصت آن جلوگیری مینماید، و با تقدیر گرفتن بر زیبایی و رونق آن میافزاید.
گونه چهارم: اختزال نامیده میشود؛ آنکه به گونههای سابق نباشد، و آن چند قسم است؛ زیرا که محذوف یا یک کلمه است: اسم یا فعل یا حرف، و یا بیشتر است.
مثالهای حذف اسم:
1- حذف مضاف، و آن در قرآن بسیار زیاد است، تا آنجا که ابن جنی گفته: نزدیک به هزار مورد در قرآن از این قبیل هست. و شیخ عزالدین در کتاب المجاز خود آنها را به ترتیب سورهها و آیات شمارش کرده، و از این قبیل است:
﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ﴾ [البقرة: 197].
یعنی: حج أشهر، یا اشهرالحج،
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ﴾ [البقرة: 177].
یعنی: ذاالبر، یا برّ من،
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ﴾ [النساء: 23].
یعنی: نکاح امهاتکم،
﴿لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ﴾ [الإسراء: 75].
یعنی: ضعف عذاب،
﴿وَفِي ٱلرِّقَابِ﴾ [البقرة: 177].
یعنی: وفی تحریر الرقاب.
2- حذف مضافالیه در یاء متکلم بسیار میشود، مانند:
﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي﴾ [الأعراف: 151].
و در غایات (= قبل و بعد) مانند:
﴿لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُ﴾ [الروم: 4].
یعنی: من قبل الغلب ومن بعده.
و در کل و أی وبعض، و غیر اینها نیز بسا میآید مانند قرائت:
﴿فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ﴾ [البقرة: 38].
به ضم بدون تنوین، یعنی: فلاخوف شیئ علیهم.
3- حذف مبتدا، در جواب استفهام بسیار اتفاق میافتد، مانند:
﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا هِيَهۡ ١٠ نَارٌ حَامِيَةُۢ ١١﴾ [القارعة: 10-11].
یعنی: هی نار. و بعد از فاء جواب؛
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦ﴾ [الجاثیة : 15].
یعنی: فعمله لنفسه،
﴿وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا﴾ [الجاثیة : 15].
یعنی: فإسائته علیها. و بعد از واژه قول، مانند:
﴿وَقَالُوٓاْ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾ [الفرقان: 5].
﴿قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖ﴾ [یوسف: 44].
و بعد از جایی که خبر در معنی صفت آن است، مانند:
﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ﴾ [التوبة: 112].
و مانند:
﴿صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ﴾ [البقرة: 18].
و در موارد دیگری نیز واقع شده مانند:
﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ ١٩٦ مَتَٰعٞ قَلِيلٞ﴾ [آلعمران: 196-197].
﴿لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢ ۚ بَلَٰغٞ﴾ [الأحقاف: 35].
یعنی: هذا بلاغ،
﴿سُورَةٌ أَنزَلۡنَٰهَا﴾ [النور: 1].
یعنی: هذه سورة.
و در نعتی که به رفع قطع شده باشد حذف خبر واجب است، مانند:
﴿أُكُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَا﴾ [الرعد: 35].
یعنی: دائم.
و هردو را محتمل است (حذف مبتدا و خبر):
﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞ﴾ [یوسف: 18].
یعنی: أَجْمَلُ أَوْ فَأَمْرِي صَبْرٌ،
﴿فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ﴾ [النساء: 92].
یعنی: علیه، یا فالواجب.
4- حذف موصول:
﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ﴾ [الصافات: 48].
یعنی: حُورٌ قَاصِرَاتٌ.
﴿أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتٖ﴾ [سبأ: 11].
یعنی: دُرُوعًا سَابِغَاتٍ.
﴿أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [النور: 31].
یعنی: القَوْمُ الِـمُؤمِنُونَ.
5- حذف صفت: مانند:
﴿يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ﴾ [الکهف: 79].
یعنی: صالحة، به دلیل اینکه چنین خوانده شده، و نیز عیبناک نمودنش آن را از کشتی بودن خارج نمیسازد.
﴿ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّ﴾ [البقرة: 71].
یعنی: الحق الواضح، وگرنه به مفهوم آن کافر شدهاند.
﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾ [الکهف: 105].
یعنی: وزنا نافعاً.
6- حذف معطوفعلیه:
﴿أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡبَحۡرَۖ فَٱنفَلَقَ﴾ [الشعراء: 63].
یعنی: فَضَرَبَ فَانْفَلَقَ. و هر جا که واو عطف بر لام تعلیل درآید به دو گونه توجیه میشود:
اول: اینکه تعلیلی باشد که آنچه برایش علت آورده شده محذوف باشد، مانند فرموده خداوند:
﴿وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًا﴾ [الأنفال: 17].
یعنی: وَلِلْإِحْسَانِ إِلَى الْمُؤْمِنِينَ فَعَلَ ذَلِكَ.
دوم: اینکه بر علت دیگری که در تقدیر است معطوف باشد، تا صحت عطف ظاهر گردد، توجیه آیه فوق چنین شود، فَعَلَ ذَلِكَ لِيُذِيقَ الْكَافِرِينَ بَأْسَهُ وَلِيُبْلِيَ.
7- حذف معطوف با عاطف:
﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَ﴾ [الحدید: 10].
یعنی: ومن أنفق بعده.
﴿بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُ﴾ [آلعمران: 26].
یعنی: الخیر والشر.
8- حذف مبدلمنه، از این قبیل آوردهاند:
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُكُمُ ٱلۡكَذِبَ﴾ [النحل: 116].
یعنی: لماتصفه و (الکذب) بدل از هاء حذف شده میباشد.
9- حذف فاعل: جز در فاعل مصدر جایز نیست، مانند:
﴿لَّا يَسَۡٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَيۡرِ﴾ [فصلت: 49].
یعنی دعائه الخیر. ولی کسائی در صورت وجود دلیل حذف فاعل را مطلقاً جایز شمرده، و برای آن مثال آورده:
﴿إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ﴾ [القیامة: 26].
یعنی الروح،
﴿حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ﴾ [ص: 32].
یعنی الشمس.
10- حذف مفعول: پیشتر گذشت که در مفعول مشیت و اراده بسیار واقع میشود و در موارد دیگر نیز میآید، مانند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ﴾ [الأعراف: 152].
یعنی: إلها.
﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ ٣﴾ [التکاثر: 3].
یعنی: عاقبة أمرکم.
11- حذف حال: در صورتی که قول باشد بسیار واقع میشود، مانند:
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ ٢٣ سَلَٰمٌ﴾ [الرعد: 23-24]
یعنی: قائلین.
12- حذف منادی،
﴿أَلَّاۤ يَسۡجُدُواْۤ﴾ [النمل: 25].
یعنی هؤلاء.
﴿يَٰلَيۡتَ﴾ [القصص: 79].
یعنی: یاقوم.
13- حذف عاید که در چهار باب واقع میشود:
اول: صله، مانند:
﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا﴾ [الفرقان: 41].
یعنی: بعثه.
دوم: صفت، مانند:
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ﴾ [البقرة: 48].
یعنی: فیه.
سوم: خبر، مانند:
﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [النساء: 95].
یعنی: وعده.
چهارم: حال.
14- حذف مخصوص به مدح نعم، مانند:
﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ﴾ [ص: 44].
یعنی: أیوب.
﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ ٢٣﴾ [المرسلات: 23].
یعنی: نحن.
﴿وَلَنِعۡمَ دَارُ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾ [النحل: 30].
یعنی: الجنه.
15- حذف موصول، مانند:
﴿ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ﴾ [العنکبوت: 46].
یعنی: وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ؛ زیرا که آنچه برای ما نازل شده همان نیست که بر پیشینیان نازل شده بود، لذا (ما) اعاده گردیده است در:
﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ﴾ [البقرة: 136].
مثالهای حذف فعل:
در صورتی که تفسیر شده باشد همه جا میآید، مانند:
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ﴾ [التوبة: 6].
﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١﴾ [الانشقاق: 1].
﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِكُونَ﴾ [الإسراء: 100].
و در جواب استفهام بسیار میآید، مانند:
﴿وَقِيلَ لِلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ مَاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمۡۚ قَالُواْ خَيۡرٗا﴾ [النحل: 30].
یعنی: أنزل.
و بیش از آن حذف قول است، مثل:
﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا﴾ [البقرة: 127].
یعنی: یقولان: ربنا.
و در غیر اینها نیز میآید، مانند:
﴿ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡ﴾ [النساء: 171].
یعنی: وأتوا،
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ﴾ [الحشر: 9].
یعنی: وَأَلِفُوا الْإِیمَانَ أَوِ اعْتَقَدُوا،
﴿ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [البقرة: 35].
یعنی: ولیسکن زوجک،
﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ ٤﴾ [تبیت: 4].
یعنی: أذمُّ،
﴿وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [النساء: 162].
یعنی: أمدح،
﴿وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ﴾ [الأحزاب: 40].
یعنی: کان،
﴿وَإِنَّ كُلّٗا لَّمَّا﴾ [هود: 11].
یعنی: یوفوا أعمالهم.
مثالهای حذف حرف:
ابن جنی در المحتسب گفته: أبوعلی به ما خبر داد که ابوبکر گفته: حذف حرف قیاسی نیست؛ زیرا که حروف به منظور نوعی اختصار در کلام وارد شده، پس اگر در پی حذف آن برآیی آن را نیز مختصر کردهای، و اختصار مختصر اجحاف به آن است.
1- حذف همزه استفهام: ابن محیصن چنین خوانده:
﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ﴾ [البقرة: 6].
و هر سه مورد:
﴿هَٰذَا رَبِّي﴾ [الأنعام: 76].
را از این قبیل دانسته. و نیز:
﴿وَتِلۡكَ نِعۡمَةٞ تَمُنُّهَا﴾ [الشعراء: 22].
یعنی: أو تلك.
2- حذف موصول حرفی: ابن مالک گفته: جز در (أن) جایز نیست، مانند:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ﴾ [الروم: 24].
3- حذف حرف جر: با أن و أنَّ به طور کلی واقع میشود، مانند:
﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ﴾ [الحجرات: 17].
﴿أَطۡمَعُ أَن يَغۡفِرَ لِي﴾ [الشعراء: 82].
﴿أَيَعِدُكُمۡ أَنَّكُمۡ﴾ [المؤمنون: 35].
یعنی: بأنکم. و با غیر اینها نیز میآید، مانند:
﴿قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ﴾ [یس: 39].
یعنی: قدرنا له،
﴿وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا﴾ [الأعراف: 45].
یعنی: لها،
﴿يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ﴾ [آلعمران: 175].
یعنی: یخوّفکم بأولیائه.
﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ﴾ [الأعراف: 155].
یعنی: مِن قومه.
﴿وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّكَاحِ﴾ [البقرة: 235].
یعنی: علی عقدة النکاح.
4- حذف حرف عطف: فارسی از این قبیل آورده:
﴿وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ﴾ [التوبة: 92].
یعنی: وقلت،
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨﴾ [الغاشیة: 8].
یعنی: ووجوه، عطف بر؛
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢﴾ [الغاشیة: 2].
5- حذف فاء جواب: أخفش از این قبیل برشمرده:
﴿إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ﴾ [البقرة: 180].
6- حذف حرف ندا: بسیار پیش میآید:
﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ﴾ [آلعمران: 119].
﴿يُوسُفُ أَعۡرِضۡ﴾ [یوسف: 29].
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي﴾ [مریم: 4].
﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الأنعام: 14].
و در عجایب کرمانی آمده: حذف (یا) در قرآن از اسم (رب) به منظور تعظیم و تنزیه بسیار حذف شده، چون ندا گوشهای از امر است.
7- حذف (قد) در فعل ماضی هر گاه واقع شود، مانند:
﴿أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ﴾ [النساء: 90].
﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ﴾ [الشعراء: 111].
8- حذف (لا)ی نافیه، در جواب قسم، در جایی که منفی مضارع باشد به طورکلی میآید، مانند:
﴿تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ﴾ [یوسف: 85].
در غیر آن نیز آمده، مثل:
﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ﴾ [البقرة: 184].
یعنی لایطیقونه.
﴿وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ﴾ [النحل: 15].
یعنی: لئلا تمید.
9- حذف لام توطئه:
﴿وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ﴾ [المائدة: 73].
﴿وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ﴾ [الأنعام: 121].
10- حذف لام أمر، از این قبیل شمردهاند:
﴿قُل لِّعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقِيمُواْ﴾ [ابراهیم: 31].
یعنی: لیقیموا.
11- حذف لام (لقد) در جایی که سخن طول بکشد نیکو است، مانند:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩﴾ [الشمس: 9].
12- حذف نون تأکید: قرائت (ألم نشرح) به نصب از این قبیل شمرده شده.
13- حذف تنوین: بر این نوع قرائت:
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾ [الاخلاص: 1-2].
﴿وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِ﴾ [یس: 40].
را مثال آوردهاند.
14- حذف نون جمع، قرائت: (وما هم بضارّی به من أحد) را از این گونه برشمردهاند.
15- حذف حرکت اعراب و بناء، از این قبیل شمردهاند قرائت:
﴿فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ﴾ [البقرة: 54].
﴿يَأۡمُرُكُمۡ﴾ [البقرة: 67].
﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ﴾ [البقرة: 228].
به سکون هر سه، و نیز:
﴿أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِ﴾ [البقرة: 237].
﴿فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِي﴾ [المائدة: 31].
﴿مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ﴾ [البقرة: 278].
مثالهای حذف بیش از یک کلمه:
1- حذف دو مضاف:
﴿فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ﴾ [الحج: 32].
تعظیم آنها از کارهای تقویدلان است.
﴿فَقَبَضۡتُ قَبۡضَةٗ مِّنۡ أَثَرِ ٱلرَّسُولِ﴾ [طه: 96].
یعنی: از أثر سم اسب فرستاده.
﴿تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِ﴾ [الأحزاب: 19].
چشمان آنان میگردد همچون گردش چشم کسی که بر اثر نزدیکی مرگ بیهوش میشود.
﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ﴾ [الواقعة: 82].
یعنی: به جای شکر روزیتان.
2- حذف سه اضافه شده به یکدیگر:
﴿فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ﴾ [النجم: 9].
یعنی: فکان مقدار مسافة قربه مثل قاب، که سه کلمه از اسم کان و یکی از خبر آن حذف شده است.
3- حذف دو مفعول باب ظن:
﴿أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ﴾ [القصص: 62].
یعنی: تزعمونهم شرکائی.
4- حذف جار و مجرور:
﴿خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا﴾ [التوبة: 102].
یعنی: بسیّء،
﴿وَءَاخَرَ سَيِّئًا﴾ [التوبة: 102].
یعنی: بصالح.
5- حذف عاطف و معطوف: مثالش قبلا گذشت.
6- حذف حرف و فعل شرط که همیشه بعد از طلب واقع میشود مانند:
﴿فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾ [آلعمران: 31].
یعنی: إن اتبعتمونی،
﴿قُل لِّعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [ابراهیم: 31].
یعنی: إن قلت لهم یقیموا. و زمخشری از این گونه شمرده:
﴿فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓ﴾ [البقرة: 80].
یعنی: إن اتخذتم عندالله عهدا فلن یخلف الله. و ابوحیان از این گونه شمرده:
﴿فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ﴾ [البقرة: 91].
یعنی: إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِمَا أُنْزِلُ إِلَيْكُمْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ!
7- حذف جواب شرط:
﴿فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ﴾ [الأنعام: 35].
یعنی: فافعل،
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّقُواْ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيكُمۡ وَمَا خَلۡفَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٤٥﴾ [یس: 45].
یعنی: أعرضوا، به دلیل مابعد آن،
﴿أَئِن ذُكِّرۡتُم﴾ [یس: 19].
یعنی: لتطیّرتم،
﴿وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا﴾ [الکهف: 109].
یعنی: لنفد،
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمۡ﴾ [السجدة: 12].
یعنی: لرأیت أمراً فظیعاً،
﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ وَأَنَّ ٱللَّهَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ٢٠﴾ [النور: 20].
یعنی: لعذبکم،
﴿لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا﴾ [القصص: 10].
یهمی: لابدت به،
﴿وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَُٔوهُمۡ﴾ [الفتح: 25].
یعنی: لَسَلَّطَكُمْ عَلَى أَهْلِ مَكَّةَ.
8- حذف جمله قسم:
﴿لَأُعَذِّبَنَّهُۥ عَذَابٗا شَدِيدًا﴾ [النمل: 21].
یعنی: والله.
9- حذف جواب قسم:
﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا ١...﴾ [النازعات: 1].
یعنی: لتبعثن،
﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِي ٱلذِّكۡرِ ١﴾ [ص: 1].
یعنی: إنه لمعجز،
﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ ١﴾ [ق: 1].
یعنی: مَا الْأَمْرُ كَمَا زَعَمُوا.
10- حذف جملهای که مسبب از یاد شده باشد، مانند:
﴿لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ﴾ [الأنفال: 8].
یعنی: فَعَلَ مَا فَعَلَ.
11- حذف چند جمله، مانند:
﴿فَأَرۡسِلُونِ ٤٥ يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ﴾ [یوسف: 45-46].
یعنی: فَأَرْسَلُونِي إِلَى يُوسُفَ لِأَسْتَعْبِرَهُ الرُّؤْيَا فَفَعَلُوا فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا يُوسُفُ.
خاتمه
گاهی چیزی به جای محذوف نمیآید چنانکه گذشت، و گاهی چیزی که بر آن دلالت کند جانشین آن میگردد، مانند:
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ إِلَيۡكُمۡ﴾ [هود: 57].
«پس اگر روی گرداندند (بر من ملامتی نیست) که به شما آنچه رسالت داشتم رسانیدم».
چون ابلاغ رسالت جواب نیست؛ زیرا که پیش از روی گرداندن آنان واقع شده بود، بلکه تقدیر: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَلَا لَوْمَ عَلَيَّ= پس اگر روی گرداندند بر من ملامتی نیست» یا « فَلَا عُذْرَ لَكُمْ لِأَنِّي أَبْلَغْتُكُمْ= پس عذری برمن ندارید چون رسالتم را به شما ابلاغ کردهام» میباشد.
﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ﴾ [فاطر: 4].
«و اگر تو را تکذیب کنند (پس اندوهگین مباش و صبر کن) که رسولانی پیش از تو تکذیب شدند».
﴿وَإِن يَعُودُواْ فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾ [الأنفال: 38].
«و اگر بازگردند به کفر و عصیان پس سنت الهی درگذشته است».
یعنی: آنچه به گذشتگان رسید به آنها نیز میرسد.
[1]- اعمی: محمد بن احمد بن جابر مالكی اندلسی، شاعر و از دانشمندان علوم عربی، متوفای سال: 780 هجری. نگا: نفح الطیب 2/ 668. [مصحح]
برچسبها: عربی, قواعدعربی, صرف ونحو, حروف


