سالم و غیر سالم (ازمباحث اعلال)
چه فعلی غیر سالم است؟
در سه صورت به فعلی غیر سالم می گویند:
1- اگر یکی از حروف اصلی آن همزه باشد که به آن مهموز گفته می شود. مانند: اَمَرَ (مَهمُور زُالفاء) - سَاَلَ (مَهمُور زُالعَین)- قَرَاَ (مَهمُوزاللاّم).
2- اگر دو حرف اصلی آن ( دوّم و سوّم) یک جنس باشد. مانند : مَدَدَ- ضَلَلَ که به آن مُضاعَف گویند.
3- اگر یکی از حروف اصلی آن، یکی از حروف علّه ( و.ا.ی) باشد که به آن مُعتَلَ گویند. که اینهم بر سه نوع است.
الف : مُعتَلُّ الفاءِ ( یا مِثال) . اگر حرف اول (یعنی فُاء الفعل آن) واو یا یاء باشد. مانند: وَعَدَ – وَصَلَ (مثال واوی) – یَسَرَ – یَقَنَ (مِثال یائی).
ب : معتلّ العَین ( یا اَجوَف) . اگر حروف دوّم ( یا عَینُ الفعل آن ) واو یا یاء باشد. مانند: قَوَلَ قَوَمَ ( اَجوفِ واوی) . بَیَعَ غَیَبَ ( اَجوف یائی).
ج : معتلّ اللاّم ( یا ناقِص) . اگر حرف سوم ( یا لامُ الفعل آن) واو یا یاء باشد. مانند : دَعَوَ عَفَوَ (ناقص واوی). هَدَیَ – رَمَیَ ( ناقص یائی).
و اگر دو حرف اصلی آن واو یا یاء بود به آن لَفیف گویند. مانند : رَوَیَ – سَوَیَ
( لفیف مَقرون) که دو حرف علّه، پهلوی هم قرار گرفته . وَقَیَ- وَحَیَ ( لَفیف مَفروق) که دو حرف علّه از هم جداست.
توجه : در مثال های بالا واو و یا بکار رفته و الف استعمال نشده. زیرا الف همیشه از واو و یاء به دست می آید که به آن اَلِفِ مُنقَلَبه گویند. مانند : دَعَوَ که می شود دَعا
( الف مُنقلب از واو) . هَدَیَ که می شود هَدی (الف منقلب از یاء).
حرف علّه سه بود ای طَلَبه واو و یاء و الف مُنقَلَبه
فِعلَ صَحیح : فعلی است که فقط حرف عله نداشته باشد. پس فعل اَمَرَ ( که مهموز است) و مَدَدَ ( که مُضاعف است) صحیح هستند ولی سالم نیستند.
فعل سالم : فعلی است که همزه و تکراری و حرف علّه نداشته باشد( مهموز و مضاعف و معتل نباشد) مانند : کَتَبَ – نَظَرَ – سَمِعَ . و برای شناخت آن ریشه فعل را در نظر می گیریم. پس کلماتی مانند : اَصلَحَ ، اَفَسَد ، مَهموز نیستند.زیرا همزه آنها زائد است. و ضارَبَ و مجهولش ضُورِبَ مُعتلّ نیستند . و صَدَّقَ و کَذَّبَ مُضاعف نیستند . بلکه ریشه فعل را به حساب می آوریم.
ادغام
ادغام : داخل کردن دو حرف یک جنس است در یکدیگر، و تَلَفّظ به یک حرف مُشدّد . ادِغام مخصوص فِعلهای مضاعف است مانند : مَدَدَ که می شود مَدَّ، در اینجا دو حرفِ دال یعنی دو حرفِ شبیه به هم (مُضاعف) داخل هم شد. و تشدید گرفته و به اصطلاح ادغام شده است. حرف اول را مدغم و حرف دوم را مُدغمٌ فیه گویند.
چگونه ادغام کنیم ؟
قاعده ادغام : شرط اصلی ادغام آنست که باید حرف اوّل( از دو حرف تکراری) ساکن باشد و دوّمی مُتحّرک مانند : اِن نَّحنُ – اَم مَّن – قُل لَّهُم – قَد دَّخَلَ – اِذ ذَّکَرَ
( این نوع ادغام معمولاً در دو کلمه است).
اما در یک کلمه : و آن سه حالت دارد :
1- واجبُ الادغام 2- مانعُ الادغام 3- جایزُ الادغام
اوّل : واجُب الادغام وقتی است که دو حرف تکراری هر دو حرکت داشته باشد مانند : مَدَدَ یَمدُدُ که می شود مَدَّ یَمُدُّ که این دو حالت دارد :
1- یا قبل از مُضاعف مُتحّرک است ( هر سه متحرک) مانند: مَدَدَ حَقَقَ ضَلَلَ.
2- یا قبل از مُضاعف ساکن است مانند : یَمدُدُ یَضلِلُ یَمسَسُ.
در صورت اوّل مانند : مَدَدَ، حرکت دال اول را برداشته خودمان ساکن می کنیم، و در دومی خود به خود ادغام خواهد شد. مثلاً : مَدَدَ می شود مَددَ سپس مَدَّ.ضَلَلَ می شود ضَلَّ (مَنَنَ – مَنَّ ) (ضالِلُّ - ضآلٌّ) ( اِمتَدَدَ- اِمتَدَّ) (یَمتَدِدُ- یَمتَدُّ) (اِحمَرَرَ- اِحمَرَّ) (یَحمَرِرُ- یَحمَرُّ) (مُمتَدِدٌ- مُمتَدٌّ) (مُحمَرِرٌ- مُحمَرّ ) ( اِنشَقَقَ – اِنشَقَّ ) ( یَنشَقِقُ- یَنشَقُّ ) ( مُنشَقِقٌ- مُنشَقّ ).
در صورت دوّم مانند : یَمدُدُ ( هر دو حرف مِضاعَف متحرّک ، قبلش ساکن است) حرِکت حرفِ اوّلِ مضاعف را ( هر حرکت که باشد) به حرفِ ساکن می دهیم ( به اصطلاح نقل حرکت می دهیم) مثلاً : یَمدُدُ می شود یَمُددُ سپس می شود : یَمُدُّ. یَضلِلُ می شود : یَضِللُ سپس می شود : یَضِلُّ. همین طور می سازیم : یَمسَسُ – یَمَسسُ – یَمَسُّ . ( اَحبَبَ- اَحَبَّ) ( اَهمَمَ – اَهَمَّ ) ( یُحبِبُ- یُحِبُّ ) (مُحبِبُ – مُحِبُّ ) ( اَضلَلَ- اَضَلَّ) ( مُضلِلُ- مُضِلُّ ) (مَقرَرُ اسم مکان – مَقَرّ) ( اَهمَم اسم تفضیل اَهَمّ) ( اَقلَل- اَقَلّ) (اِستَقرََرَ- اِستَقَرَّ) (یَستَقرِرُ- یَستَقِرُّ) (مُستَقرِر- مُستَقِرّ) (مُستَدلَل – مُستَدَلّ) (اَضرَرَ- اَضَرَّ) (یُضرِرُ- یُضِرُّ) (مُضرِر- مُضِرّ) (مَحلَل اسم مکان. مَحَلّ– جایگاهِ حُلول).
خلاصه اینکه اگر هر دو حرف تکراری حرکت داشته باشد( چه قبلش ساکن باشد چه مُتحّرک) واجبست در هم ادغام شوند( واجبُ الادغام).
دوّم : مانع الادغام : که در آن ادغام جایز نیست. و آن وقتی است که حرف دوم تکراری ( به خاطر ضمیر بعدش) ساکن شده باشد. مانند : مَدَدنَ – یَمدُدنَ ( که دال دوم ساکن است و بعد ضمیر آمده) در این صورت هرگز ادغام نشود( به اصطلاح بِفکِّ ادغام خوانده شود) و لذا در ماضی از صیغه ششم به بعد (به خاطرِ اِتّصالِ به ضمیر) صَرف می شود : مَدَدنَ مَدَدتَ مَدَدتُما مَدَدتُم مَدَدتِ مَدَدتُما مَدَدتُنَّ مَدَدتُ مَدَدنا( تَرکِ اِدغام را اصِطلاحاً فِکّ ادغام گویند).
سوّم : جایزُ الادغام : که به هر دو صورت (ادغام و غیر ادغام) هر دو جایز است. و آن وقتی است که حرف دوم مضاعف ، ساکن باشد و بعدش هم ضمیری نداشته باشد. مانند : لَم یَمدُد. لا تَمدُد لِیَمدُد اُمدُد( اینها ادغام نشده هستند) . و اگر بخواهیم ادغام کنیم، ضمه را به ما قبل می دهیم. مثلاً : لَم یَمُدد. لا تَمُدد. لِیَمُدد. اُمُدد. اینجا دیگر به همزه احتیاج نداریم. می شود : مُدد ، بعد دو حرف ساکن در هم ادغام شده تشدید می گیرد. می شود : لم یَمُدّ. لِیَمُدّ . مُدّ بعد به خاطر تشدید، یک حرکت ساده(فتحه که اخف حرکات است) به آن می دهیم . می شود : لَم یَمُدَّ لِیَمُدَّ مُدَّ. اینها به هر دو صورت هم ادغام وهم غیر ادغام جایز است خوانده شود.
توجه : ادغام موقعی واقع می شود که دو حرف تکراری پهلوی هم باشد و اگر فاصله داشته باشد دیگر ادغام نمی شود. مانند : زَلزَلَ، یُزَلزِلُ، وَسوَس- یُوَسوِسُ- اِضلال- اِحمِرار- اِعتِداد – مَمدُود – اِمداد و غیره .
تمرین : افعال مضاعف زیر را هر کدام به طور کامل صرف کنید :
مَدَدَ : مَدَ یَمُدُّ لِیَمُدَّ مُدَّ اسم فاعلش ماد مفعولش مَمدُودٌ.
مَنَنَ : مَنَ یَمُنُّ لِیَمُنَّ مُنَّ مانُّ مَمنُون.
حَدَدَ : حَدَ یَحِدُّ لِیَحِدّ حِد حادٌ مَحدُودٌ.
مَسَسَ : مَسَ یَمَسُّ لِیَمَسَّ مَسَّ ماسُّ مَمسُوسٌ.
اَضلَلَ : اَضَلَّ یُضِلُّ لِیُضِلَّ اَضِلَّ مُضِلُّ مُضَلُّ.
اَعدَدَ : اَعَدَ یُعِدُّ لِیُعِدَ اَعِدَ مُعِدٌ مُعَدُّ.
اَحبَبَ : اَحَبَ یُحِبُّ لِیُحِبَّ اَحِبُّ مُحِبُّ مُحَبُّ.
عَدَدَ : عَدَدَ یُعَدِدُ لِیُعَدِدُ عَدِد مُعَدِدٌ مُعَدَّدٌ. (ادغام نمی شود).
حاجَجَ : حآجَّ یُحآجُّ لِیُحآجُّ حآجُّ مُحآجّ مُحآج ( فاعل و مفعولش یکی است).
اِعتَدَدَ : اِعتَدَ یَعتَدُّ لِیَعتَدَّ اِعتَدَّ مُعتَدٌّ مُعتَدٌّ (فاعل و مفعولش یکی است).
اِنصَبَبَ : اِنصَبَّ یَنصَبُّ لِیَنصَبَّ اِنصَبَّ مُنصَبُّ مُنصَبُّ ( فاعل و مفعولش یکی است).
تَعَدَّدَ : تَعَدَدَ یَتَعَدَدُ لِیَتَعَدَد تَعَدَد مُتَعَدِدٌ مُتَعَدَدٌ ( ادغام نمی شود).
تَماسَسَ : تمآسَّ یَتَماسُّ لِیَتَمآسَّ تَمآسَّ مُتَمآسُّ مُتَمآسُّ (فاعل و مفعولش یکی است).
اِستَحبَبَ : اِستَحَبَّ یَستَحِبُّ لِیَستَحِبّ اِستَحِبَّ مُستَحِبُّ مُستَحَبٌّ.
اِستَقرَرَ : اِستَقَرَ یَستَقِرُّ لِیَستَقِر اِستَقِر مُستَقِرٌّ مُستَقَرٍّ.
اسم های مکان : مانند قَرَرَ (مَقرَر) می شود : مَقَرّ (قرارگاه) فَرَرَ( مَفَرّ) محلّ فرار. حَلَلَ (مَحلَّ ) جایگاه حُلول. ظَنَنَ( مَظَنّ ) جایِ گمان. صَبَبَ (مَصَبّ) محل ریختن آب.
اسم های تفضیل : هَمَمَ ( اَهمَم) می شود اَهَمّ مهمتر. قَلَلَ( اَقَلّ ) خَصَصَ ( اَخَصّ ) جَلَلَ
( اَجَلّ ) عَمَمَ ( اَعَمّ ) خَفَفَ ( اَخَفّ ) ضَلَلَ ( اَضَلّ ).
برچسبها: عربی, قواعدعربی, صرف ونحو, حروف


