دین،اخلاق،ادبیات عرب
 
آگاهی وبصیرت

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاريخ شنبه نهم مهر ۱۴۰۱ توسط جعفرکارگزار

مبحث اسماء

تقسیم اسم از نظر حرف اصلی :

اسم یا سه حرفی است (ثُلاثّی) یا چهار حرفی است (رُباعّی) و یا پنج حرفی (خُماسّی) و هر کدام یا مجرّدند یا مزید.

1- اسماء ثلاثی مجرد دارای ده وزن است :

1- فلَس (پول خرد) که بفارسی پشیز گویند. ضرب بر وزن فَعل (زدن)

2- فَرَس (اسب) جَمَل(شتر نر) فَرَح( شادی) بر وزن فَعَل

3- کَتِف(شانه) فَخِذ (ران) کَذِب( دروغ گفتن) بر وزن فَعِل

4- عَضُد (بازو)تَجُد (پهلوان) بر وزن فَعُل

5- حِبر (مرکب – دانشمند یهود) صِدق (راستی)بر وزن فِعل

6- عِنَب (انگور)صِغَر( کوچکی) بر وزن فِعَل

7- اِبِل( شتر) اِطِل(تهیگاه) بر وزن فِعِل

8- قُفل(دربند) شُکر(سپاس) بر وزن فُعل

9- صُرَد( جغد – بوم) هُدَی (راهنمائی) بر وزن فُعَل

10- عُنُق ( گردن) کُتُب (نوشته ها) بر وزن فُعُل

2- اسماء رُباعی مجرد دارای پنج وزن است :

1- جَعفَر (نهر کوچک) جَوهَر( گوهر) بر وزن فَعلَل

2- زِبرِج( زینت) خنصِر و بِنصِر(دو انگشت کوچک) بر وزن فِعلِل

3- بُرثُن (پنجه شیر) هُدهُد(شانه بسر) بر وزن فُعلُل

4- دِرهَم( پول نقره) تِنبَل(کوتاه) بر وزن فِعلَل

5- قِمَطر(صندوقچه) سِطَبر(چالاک) بر وزن فِعَلل

3- اسماء خماسی مجرد دارای چهار وزن است :

1- سَفَرجَل (به) غَضَنفَر(شیر بیشه) بر وزن فَعَلَل

2- قُدَعمَل (شتر قوی) بر وزن فُعَللَل

3- جَمحمَرِش( پیر زن و زن زشت) بر وزن فَعلَلِل

4- قِرطَعب(چیز کم) بر وزن فِعلَلل

اسماء ثُلاثی و رُباعی و خُماسی مزید : اوزان مختلفی دارد که قاعدة صحیحی در دست نیست و باید بکتب لغت مراجعه کرد.

جامد و مشتق : اسم هر گاه ریشه فعلی داشته و از روی فعل ساخته شده باشد به آن مشتق گویند. مشتقات 7 نوع بودند : اسم فاعل – اسم مفعول – صفت مشبهه – صیغه مبالغه – اسم تفضیل – اسم مکان و زمان و اسم آلت

و اگر اسمی ریشه فعلی نداشته باشد به آن جامد گویند. و آن دارای اوزان مختلف است.

مصادر

مصدر اصل و ریشه کلام است و همه افعال از مصدر ساخته می شوند. مصدر اسمی است که دلالت کند بر وقوع یا انجام کاری بدون قید زمان و علامت آن در فارسی » دن یا تن» در آخر کلمه است. مانند : گفتن ، رفتن، نوشتن ، زدن ، خوردن آمدن و غیره.

بنای مصدر

1- مصدر افعال ثلاثی مجرد : قاعده ای ندارد و اوزان مختلف و گوناگون دارد که باید از کتب لغت استفاده کرد ، مانند :

عِلم – ذِکر – حِفظ – کِذب – صِدق بر وزن فِعل

ضَرب – قَتل – نَصر – حَمد – صَبر بر وزن فَعل

شُکر- ظُلم – قُرب – بُعد – حُسن بر وزن فُعل

جُلُوس – حُصُول – نُزُول – سُکُون – رُجُوع بر وزن فُعُول

قِتال – حِساب- نِزاع – عِقاب بر وزن فِعال

عِبادَه – قِیامَه (قوامه بوده) – نِزاکَه – کِرامَه بر وزن فِعالَه

غُفران( بر وزن فُعلان) – عِرفان ( بر وزن فِعلان)

2- مصدر افعال غیر ثلاثی مجرد : هر کدام دارای مصدر خاصی هستند که در مبحث اَفعال در درس 8-9 -10 (اوزان مزیدها) توضیح داده شده. مانند : اَفعَلَ یُفعِلُ(اِفعال)- فَعَّلَ یُفَعِّلُ ( تَفعیل) فاعَل یُفاعِلُ(مُفاعَلَه) اِفتَعَلَ یَفتَعِلُ (اِفتِعال) – اِنفَعَلَ یَنفَعِلُ( اِنفِعال)- تَفَعَّلَ یَتَفَعَّلُ( تَفَعُّل) – تَفاعَلَ (یَتَفاعَلُ) (تَفاعُل) اِفعَلَّ یَفعَلُّ(اِفعِلال)- اِستَفعَلَ یَستَفعِلُ(اِستِفعال) – اَفعَوعَلَ یَفعَوعِلُ ( اِفعیعال)- فَعلَلَ یُفَعلِلُ( فَعلَلَه و فِعلال) – تَفَعلَلَ یَتَفَعلَلُ( تَفَعلُل) – اِفعَلَلَّ یَفعِلَلُّ ( اِفعِلّال)

مصدر میمی : یک نوع مصدر دیگر داریم که با میم ساخته می شود. به آن مصدر میمی می گویند. بنای آن

از ثلاثی مجرد : بر وزن مَفعَل می آید. مانند : مَشرَب به معنی شُرب (آشامیدن) – مَقتَل به معنی قَتل( کشتن) – مَکتَب به معنی کِتابَه (نوشتن)در مثال واوی بر وزن مَفعِل می آید. مانند : مَوعِد به معنی وَعد ( وعده دادن) مَوهِب به معنی هِبَه (بخشیدن) مَورِد به معنی وُرُود( وارد شدن) مَوجِب به معنی وُجُوب( واجب شدن).

از غیر ثلاثی مجرد : اسم مفعول همان باب است. مانند مُجتَمَع به معنی اجتماع( گرد آمدن) – مُستَغفَر به معنی استغفار( آمرزش) مُستَخرَج به معنی اِستِخراج (خارج نمودن) مُنجَمَد به معنی اِنجِماد (یخ زدن).

توجه : در اجوفها (واوی و یائی) دو وزن ( اِفعال) و ( اِستِفعال) حرف علّه حذف و تاء مصدری به آخر آن اضافه می شود مثلاً : اَقوَمَ مصدرش : اِقوام – اِستَقوَم : اِستِقوام. واوش حذف با تاء مصدری می شود : اِقامَه اِستِقامه . اَشوَرَ مصدرش اِشوار می شود : اِشارَه ، اِستِشوار می شود : اِستِشارَه ، اَطوَعَ ( اِطاعَه) اِستَطوَعَ

( اِستِطاعه) اَجوَبَ ( اِجابَه) اِستَجوَبَ ( اِستِجابَه) اِستَعوَذَ ( اِستِعاذَه) – اِستَغوَث
( اِستِغاثَه) اِستَخیَرَ ( اِستِخَارَه) اَجوَرَ ( اِجارَه) اَحوَطَ (اِحاطَه) اِستَفوَدَ ( اِستِفادَه) اَدوَمَ (اِدامَه ) خُلاصه : مصدرِ اجوفها : به جای اِفعال می شود (اِفالَه) و به جای استِفعال (اِستِفالَه).

علامت های مخصوص به اسم

این علامت ها فقط مخصوص اسم هستند که بر سر فعل در نمی آیند.

1- الف و لام ( حرف تعریف ) مانند : اَلکِتاب – اَلرَّجُل (انمرد).

2- تنوین ( رفع نصب جر) کتابٌ کتاباً بِکتابٍ.

3- اضافه : هر گاه دو اسم به یکدیگر اضافه شده که تبدیل به یک کلمه شود، مانند : کتاب + زید که می شود کتاب زید ( این اضافه مخصوص به اسم است وفعل هیچ گاه بهم اضافه نمی شود).

توجه 1 : در اضافه مانند کتاب زید. جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف الیه گویند. و جزء دوم یعنی مضاف الیه همیشه مجرور است (کُلُّ مُضاعفٍ اِلَیهِ مَجرُورٌ) مثلاً : در کِتابٌ زیدٍ : کتاب را مضاف و زید را مُضاف الیه گویند که همیشه مجرور است . ولی حرکت آخر کتاب ( یعنی مضاف) ثابت نیست و متغیر است که قواعدش را بعداً می خوانیم.

توجه 2 : هر اسم متصرفی همیشه باید یکی از این سه علامت را داشته باشد ( یا الف و لام یا تنوین یا اضافه) و دو علامت هم با هم جمع نمی شود مثلاً : الکتاب غلط است ( زیرا هم الف و لام دارد و هم تنوین) و با اَلکِتابُ زیدٍ و یا کتابٌ زیدٍ غلط است زیرا کتاب چون اضافه شده دیگر الف و لام و تنوین نمی گیرد.

4- تای مُدوّر (ه) که مخصوص اسم است ، مانند : عالِمَهٌ فاطِمهٌ شَجَرَهٌ صَغیرهٌ آیه . ولی در فعل که تا دارد مانند : ضَرَبَت ضَرَبِت ضَرَبتِ ضَرَبتُ تای آن کشیده است.

5- حرف ندا (یا) که مخصوص اسم است . مانند یا رَجُلُ( ای مرد) یا مُحمّدُ ،یا اللهُ که یاء حرف ندا بر سر فعل در نمی آید.

6- جَرّ (ـٍ) این حرکت هم مخصوص اسم است. بزیدٍ، بکتابٍ، بِعلیٍِّ و فعلها هیچ گاه جر نمی گیرند و لذا حروف جاره فقط بر سر اسم در می آید.

انواع اسم از نظر حروف آخر

1- اگر اسم آخرش الف کوتاه یا الف مَقصُوره (ی) داشته باشد مانند : مُوسی عیسی کُبری (بزرگتر) صُغری ( کوچکتر) به آن : اسم مَقصُور گویند.

2- اگر اسم ، آخرش یاء ساکن ما قبل مکسور داشته باشد( به صدای ای)مانند : هادی کافی راضی مُتقّی ( پرهیز کار) مُصَلّی ( نمازگزار) به آن اسم مَنقُوص گویند.

3- اگر اسم ، آخرش الف مَمدُوده ( یا الف کشیده با همزه) داشته باشد مانند : صَحرآء سَمآء ( آسمان) مآء (آب) شِتآء (زمستان) دِمآء ( خونها) جمع دَم : خون – بَیضآء (سفید) حَمرآء (قرمز) به آن اسم مَمدُود گویند.

4- اگر هیچ یک از علائم فوق را نداشت مانند : رَجُل کِتاب قَلَم طِفل عَین و سایر اسمها به آن صَحیحُ الاخَر گویند.

مفرد ، مثنی، جمع

تقسیمات اسم از نظر تعداد :

به این کلمات توجه کنید :

عالِمٌ ( یک مرد دانا) عالِمانِ ( دو مرد دانا) عالِمُون ( چند مرد دانا) عالِمَهٌ ( یک زن دانا) عالِمَتانِ ( دو زن دانا) عالِماتٌ ( زنهای دانا).

در عربی به یک فرد ( مُفرد) – به دو فرد ( مُثنّی یا تثنیه) و از دو فرد به بالا (جمع) گویند.

توجّه : اسم مفرد ( که بر یک فرد دلالت می کند) همیشه آخرش : یا رفع دارد یا نصب و یا جر ( زیدٌ زیداً بِزَیدٍ) مانند : عالِمُ عالِماً بِعالِمٍ. که در بحث نحو مفصلاً شرح داده خواهد شد . مثلا ً اگر اسم در جمله ای فاعل باشد، همیشه مرفوع است. جآءَ زیدٌ – قالَ عَلِیٌّ – در این دو جمله زید و عَلِیّ چون فاعلند آخرشان رفع گرفته .

و اگر در جمله مفعول باشد ، منصوب می شود . مانند: رَاَیتُ زَیداً . نَصَرتُ عَلِیّاً . زید و عَلِیّ در این دو جمله چون مفعولند نصب گرفته اند و یا مَرَرتُ بِزَیدٍ (بزید بر خورد کردم) سَمِعتُ مِن عَلِیٍّ ( از علی شنیدم) دو حرف با و مِن که حرف جّر هستند دو کلمة زید و علی را جَرّ داده اند پس اسم حتماً آخرش یکی از این سه علامت را دارد.

علامت تثنیه : آیا تثنیه هم علامت رفع و نصب و جرّ دارد؟ بله دو علامت: رفعی- نصبی و جرّی ، علامت رفعش( الف) و علامت نصب و جرش( یا) است. مانند: جاء عالمان یعنی دو عالم آمدند ( عالِمانِ فاعل است رفع گرفته و علامت رفعش در تثنیه الف است ونون علامت تنوین آنست) رَاَیتُ عالِمَینِ دو عالم را دیدم ( عالِمَینِ مفعول است نصب گرفته و علامت نصبش یاء است و نون علامت تنوین آنست)سَمِعتُ مِن عالِمَینِ از دو عالم شنیدم( من حرف جرّ است . پس عالِمَینِ مجرور است علامت جرش یاء است) در تثنیه جر و نصبش یکی است هر دو شبیه بهم هستند.

و اما علامت جمع : جمع هر دو علامت دارد : رفعی – نصبی و جری ، علامت رفعش (واو) و علامت نصب وجرش( یاء) است . مانند جآءَ عالِمُونَ.دانشمندان آمدند.(عالِمُونَ فاعل است علامت رفعش واو و نون علامت تنوین آن است). رَاَیتُ عالِمینَ (دانشمندان را دیدم) سَمِعتُ مِن عالِمینَ (از دانشمندان شنیدم) علامت نصب و جر آنها یاء است و نون علامت تنوین آنهاست.

توجه : نون در تثنیه مکسور و ما قبل یاء مفتوح است (عالِمَینِ مُؤمِنَینِ مُسلِمَینِ) و در جمع ، نون مفتوح و ما قبل یاء مکسور است ( عالِمِینَ مُؤمِنِِینَ مُسلِمِینَ).

این ، علامتِ جمعِ مردها بود ( جمع مذکر) وَلی جَمعِ زنها( جمع مؤنث) فقط یک علامت دارد( الف و تاء) مانند : مؤمنات مسلمات عالمات. در حال رفع، ضمه می گیرد مانند: جاءَت عالِماتٌ . در حال نصب و جرّ، کسره می گیرد(فتحه ندارد) مانند: رَاَیتُ عالِماتٍ . سَمِعتُ مِن عالِماتٍ . باید توجه داشت جمع زنها (ات) هیچ گاه فتحه نمی گیرد و درحال نصب به جای فتحه، کسره می گیرد. مانند : خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الاَرضَ – اَنزَلنَا الأیاتِ- عَمِلُوا الصّالِحاتِ – اِنَّ المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ ( اِنَّ همیشه کلمه بعدش را نصب می دهد« اِنَّ اللهَ » پس مؤمنین علامت نصب یاء و مؤمنات علامت نصبش کسره است).

توجه : به این جمع ها ، جمع سالم می گویند. چون طبق قاعده ساخته می شوند.

جمع مکسر : نوعی دیگر جمع داریم که بدون قاعده بنا می شود و برای مذکر و مؤنث یکی است. مانند : علم (دانا) که جمعش می شود: عُلَمآء (مردان و رنان دانا) به این جمع، جمع مکسر گویند. برای جمع بستن آنها قاعده صحیحی در دست نیست و برای شناخت آنها باید بکُتُب لغت مراجعه شود. جمع مکسر از این جهت گویند که ترکیب مفردش بکلی از هم ریخته شده و مجدداً جمع ساخته می شود. و لذا جمع بر دو قسم است : 1- جمع سالم ( مذکر و مؤنث) 2- جمع مکسر .

بعضی از اوزان جمعهای مکسر از این قرار است :

1- عَمَل (اَعمال) فِکر (اَفکار) شَخص(اَشخاص) قَلم(اَقلام) جِنس(اَجناس) ناصِر(اَنصار) بر وزن اَفعال.

2- عِلم (عُلُوم) اَصل(اُصُول) فَرع (فُرُوع) فَصل(فُصُول) اَمر ( اُمُور) دَرس (دُرُوس) قَلب (قُلُوب) بر وزن : فُعُول.

3- قِصَّه (قِصَص) مِلَّه (مِلَل) عِلَّه (عِلَل) حِرفَه (حِرَف) نِعمَه (نِعَم) فِرقَه (فِرَق) حِکمَه
( حِکَم) بر وزن : فِعَل.

4- صُورَه (صُوَر) دَولَه (دُوَل) جُملَه ( جُمَل) اُمَّه (اُمَم) شُعبَه (شُعَب) غُرفَه (غُرَف) نُسخَه (نُسَخ) بر وزن : فُعَل

5- عامِل ( عُمّال) حاکِم ( حُکّام) حاضِر( حُضّار) فاسِق(فُسّاق)عاشِق (عُشّاق) طالِب(طُلاّب) بر وزن : فُعّال.

6- سُؤال ( اَسئِلَه) زَمان (اَزمِنَه) شَراب (اَشرِبَه) طَعام (اَطعِمَه) لِباس( اَلبِسه) مَتاع (اَمتِعَه) قُماش ( اَقمِشَه) بر وزن : اَفعِلَه.

7- شَهید (شُهَداء) عالِم ( عُلَمآء) فَقیه (فُقَهآء ) عاقِل (عُقَلآء ) اَسیر (اُسَرآء) اَمیر (اُمَرآء) سَفیر (سُفَرآء) بر وزن : فُعَلآء.

8- مَسجِد (مَساجِد) مَنزِل (مَنازِل) مَحفِل( مَحافِل) مَدرِسه (مَدارِس) مَزرِعه( مَزارِع) مَجمَع (مَجامِع) مَجلِس( مَجالِس) بر وزن : مَفاِعل.

9- تَفسیر(تَفاسیر) تَاریخ (تَواریخ) قانون (قَوانین) تَصویر(تَصاویر) مِصباح( مَصابیح) دینار( دَنانیر) بر وزن : فَواعیل.

10- قَضِیَّه (قَضایا) هَدِیَّه (هَدایا) مَزِیَّه (مَزایا) تَکِیَّه ( تَکایا) وَصِیَّه(وَصایا) بَلِیَّه (بَلایا) عَطِیَّه (عَطایا) بر وزن : فَعالا.

11- وَلِیّ (اَولیآء) نَبِیّ (اَنبیآء) وَصِیَ (اَوصیآء) شَقِیّ (اَشقِیآء) زَکِیّ ( اَزکیآء) صَفِیَ
( اَصفیآء) تَقِیَ( اَتقیآء) بر وزن : اَفعِلآ.

همچنین جمعهای : نُقطَه (نِقاط) رَجُل (رِجال) جَبَل( جِبال) بر وزن : فِعال.

و نیز : اَرض ( اَراضی) اَهل ( اَهالی) لَیل(لَیالی) بر وزن : فَعالی و نیز : عامِل (عَمَلَه) قاتِل( قَتَلَه) طالِب (طَلَبَه) ظالِم (ظَلَمَه ) بر وزن : فَعَلَه ، کِتاب (کُتُب) طَبیب ( اَطِبّاء) و غیره.

اسم جمع : اسمی است که از نظر لفظ مفرد است و از نظر معنا جمع مانند کلمات : قَوم (جمعیت) ناس – اَنام ( مردم) جَیش (سپاه) جُند (لشگر) طایفَه- مِلّتَ – اُمَّه – خَیل (گروه اسبان) این کلمات لفظاً مفردند و از آنها می توان تثنیه و جمع بنا نمود. مانند : قَوم (قَومان – اَقوام ) مِلَّه ( مِلَّتان – مِلَل) اُمَّه (اُمَّتان – اُمَم) جُند ( جُندان – جُنُود) جَیش ( جَیشان – جُیُوش) طائِفَه ( طائِفَتان – طَوائِف).

جمع الجمع : (یا جَمعِ مُنتَهَی الجُمُوع ) وقتی است که اسم جمعی، بواسطه زیادی افرادش ، یکبار دیگر جمع بسته می شود، مانند : کَلب (سگ) جَمعش : اَکلُب، جَمعُ الجَمعَش : اَکالیب و یا کلمة : یَد (دست) . جَمعش : اَیدی . جمعُ الجَمعَش : اَیادی (بر وزن اَفاعیل).

منسوب

منسوب : نسبت دادن اسمی است به اسم دیگر . مانند: تهرانی( منسوب به تهران) – اسلامی ( منسوب به اسلام) و علامت آن فقط یک یاء مُشدّد ما قبل مکسور است در آخر کلمه . مانند : تَبریزِیّ- دِینِیّ- مَسیحِیّ – جُندِیّ (لشگری).

توضیح : 1- اسم های مختوم به(ه) در موقع منسوب شدن حذف می شوند. مانند طَبیعَه ( طبیعیّ) مادَّه ( مادِّیّ) بَصرَه (بَصرِیّ) عادَه (عادِیّ).

1- اسم های مختوم به : الف مقصوره ( ی) الف ممدوده(آء) و یاء ( ی) بدل به واو می شوند. مانند : مُوسی (مُوسَوِیّ) عیسی( عیسَوِیّ) مُصطَفی (مَصطَفَوِیّ)یَحیی
( یَحیَوِیّ) بَیضآء (بَیضاوِیّ) صَفرآء (صَفراوِیّ) صَحرآء (صَحراوِیّ) سَودآء (سَوداوِیّ) عَلِیّ (عَلَوِیّ) تَقِیّ( تَقَوِیّ) صَفِیّ( صَفَوِیّ) هادی (هادَوِیّ) رِضا (رَضَوِیّ) مُرتَضی( مُرتَضَوِیّ).

تبصره : در الف ممدوده ، فقط همزه های زائد بدل به واو می شوند. ولی همزه های اصلی باقی می مانند : اِبتداء (اِبتِدائِیّ) که ریشه آن بَدَاَ بوده – کَساء (کَسائِیّ) که ریشه آن کَسَوَ بوده که واو آن بدل بهمزه شده – اِنشآء (اِنشائِیّ) که ریشه آن نَشَأَ بوده و همزه آنها همان طور باقی می ماند.

توضیح : بعضی از کلمات، بدون قاعده منسوب شده اند، مانند کلمات : اَب (اَبَوِیّ) اَخ (اَخَوِیّ) بَادِیَه(بَدَوِیّ) بیابانی . رَبّ (رَبّانِیّ) یَد (یَدَوِیّ) دستی- مَدینَه (مَدَنِیّ) رَی (رازِیّ) دَم (دَمَوِیّ) یَمَن(یَمانِیّ) ساوَه( ساوَجِیّ) مَرو( مَروَزِیّ) اُمَیَّه (اُمَوِیّ) عَصا(عَصَوِیّ).

مُصَغَّر

کلمه مصغر : اسم مفعولست به معنی کوچک شده. گاهی اسمی را به جهت تحقیر و کوچک کردن و گاهی هم برای ترحم و شفقت و مهربانی مُصَغَّر بنا می کنند. و در فارسی به آخر کلمه «کاف» اضافه می شود مانند : پسرک – دُخترک – زَنَک – مَردک- آدَمَک- طِفلک – عَروسک – گروهک و غیره و گاهی با افزودن « چه» در آخر کلمه مانند : باغچه – بیلچه- طاقچه – کتابچه – دفترچه – پیازچه و غیره . در عربی مانند : بُنَیّ ( پسرک) طُفَیل (طفلک).

بنای مُصَغَّر : صیغه های مُصَغَّر در عربی فقط سه وزن دارد : 1- فعیل 2- فعیعل
3- فعیعیل.

1- اگر اسم سه حرفی باشد، بر وزن فُعَیل می آید. مانند : طِفل ( طُفَیل) – عَبد (عُبَید) رَجُل (رُجَیل) – حَسَن (حُسَین) – قَمَر( قُمَیر) – شَمس (شُمَیسَه) – بَحر (بُحَیره) دریاچه (چون شمس و بَحر مؤنث مجازی هستند) اَخ (اَخو بوده) اُخَیّ – اُخت (اُخَیَّه).

2- اگر اسم چهار حرفی باشد، بر وزن فُعَیعِل می آید مانند : دِرهَم ( دُرَیهِم) جَعفَر(جُعَیفِر)- بُرثُن : پنجه شیر( بُرَیثِن) – کِتاب ( کُتَیّبِ) دفترچه- مَریَم ( مُرَیِّم) مُؤمِن( مُؤَیمِن).

3- اگر اسم پنج حرفی باشد بر وزن فُعَیعیل می آید. مانند : عُصفُور : گنجشک (عُصَیفیر) مِصباح : چراغ (مُصَیبیح) مِفتاح : کلید (مُفَیتیح) – سُلطان (سُلَیطین).

متصرّف و غیر متصرّف

اسم هائی که صرف می شوند و تغییر شکل می دهند ( البته کمتر از فعل) به مفرد ، تثنیه ، جمع ، مصغر، منسوب به این اسم ها متصرف می گویند. و بعضی از اسم ها هستند که صرف نمی شوند و همیشه به یک حالت ثابت هستند مانند : کَیفَ (چگونه) اَینَ( کجا) مَن (کسی که) ما (چیزی که) به این اسم ها غیر مُتَصَرّف می گویند.


برچسب‌ها: عربی, قواعدعربی, صرف ونحو, حروف
.: Weblog Themes By Pichak :.





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
چاپ این صفحه
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک