دين چگونه به سلامتي و بهزيستي [ما] کمک ميکند؟
آيا هيجانهاي مثبت عناصر فعال آن هستند؟
باربارا، ال. فردريکسون
ترجمه سيد هاني موسوي*
اشاره
ترجمه حاضر، از مقاله دكتر بارباراال. فردريكسون، استاد دانشگاههاي كاروليناي شمالي و ميشيگان ميباشد. وي در اين مقاله با مطرح كردن نظريه «توسعه و ساخت»، سعي دارد تا يكي از روابط ميان دين و سلامت روان را بررسي كند. او با قرار دادن عنصر هيجانهاي مثبت در حلقه پيوند دين ـ سلامتي، ابتدا به اثبات تأثير هيجانهاي مثبت در سلامتي و به زيستي انسان ميپردازد و سپس اثر اعمال مذهبي و ديني در پرورش و ايجاد هيجانهاي مثبت را مطرح ميكند. مقاله وي با اين جمله پايان ميپذيرد: «شايد آنچه مشخصه انساني در زندگي هيجاني است، توانايي ما در گشودن ذهن خود براي دستيابي به عمق و كنه ارتباط با «خدا» يا قدرت برتر ديگر است. اين فضاي ذهني توسعه يافته به نوبه خودميتواند سرچشمهاي از هيجانات عميق را ارائه دهد كه بسياري از آنها مثبتاند. از اينرو، اعمال مذهبي ميتواند طريق مختص انساني در پرورش مؤثر هيجانهاي مثبت با فوايد سازگارانه همراه با آن، باشند».
كليد واژهها: دين، هيجانهاي مثبت، به زيستي، معنويت، سلامت روان.
مقدّمه
قرنها و بلكه هزاران سال از ظهور پيامبران و اديان بزرگ الهي ميگذرد و همواره جمع كثيري از انسانها ايمان آورده، عدهاي كفر ورزيده و جمعي هم در شك و ترديد بودهاند. يكي از موضوعاتي كه هم براي معتقدان به اديان و هم مخالفان از اهميت زيادي برخوردار بوده، درك و اثبات تأثير دين و مذهب در زندگي بشر است. طبعاً اثبات اين مسئله در مورد دين اسلام كه به اعتقاد ما كاملترين دين بوده و در تمام شئون زندگي جمعي و فردي جاري و نافذ است، بسيار با اهميتتر مينمايد.
در دهههاي اخير با رشد سريع و روز افزون دانش بشر و پيدايش علوم جديد، بحث درباره تأثير دين در جنبههاي مختلف زندگي، بيش از هر زمان ديگر به ميان آمده و روانشناسي از جمله علومي است كه همواره ميدان مبارزه افكار و نظرات گوناگون در اين خصوص بوده است. اكنون موضوعاتي همچون روانشناسي و دين، روانشناسي و معنويت، و ... سالهاست كه مورد تحقيق و نقد و بررسي دانشمندان علم روانشناسي قرار گرفته و نهادها، انجمنها، مراكز تحقيق و دانشكدههاي بسياري در نقاط مختلف دنيا براي اين منظور تأسيس شده است.
دكتر باربارا، ال. فردريكسون، استاد دانشگاههاي كاروليناي شمالي و ميشيگان است. تحقيقات او، كه در اصل يك روانشناس اجتماعي است، بيشتر در زمينه هيجانات و روانشناسي مثبت بوده است. در ميان پژوهشهاي مهم خود، به خاطر كار در زمينه موضوع «توسعه و ساخت» در سال 2000 موفق به دريافت جايزه تمپلون در روانشناسي مثبت گرديد.
فردريكسون در اين مقاله با طرح نظريه «توسعه و ساخت»، سعي دارد تا يكي از روابط ميان دين و سلامت روان را مورد بررسي قرار دهد. او با قرار دادن عنصر هيجانهاي مثبت در حلقه پيوند دين ـ سلامتي، ابتدا به اثبات تأثير هيجانهاي مثبت در سلامتي و بهزيستي انسان ميپردازد و سپس اثر اعمال مذهبي و ديني در پرورش و ايجاد هيجانهاي مثبت را مطرح ميكند و در نهايت چنين نتيجه ميگيرد كه دين از اين طريق در جهت سلامت جسمي و رواني بشر مفيد واقع ميشود.
يافتههاي پژوهشي حاکي از آن است که اعمال و شعائر مذهبي موجب ارتقاي سطح سلامتي (جورج، اليسون و لارسون ، همين موضوع) و بهزيستي (لوين و چترز ، 1998) ميشود. به نظر ميرسد سودمندترين اين اعمال، مشارکتهاي عمومي ديني (جورج و ديگران، همين نسخه) و مقابله ديني مثبت است. (پارگامنت ، همين نسخه) چه چيزي تبيين كنندة اين فوايد است؟ يافتههاي علمي تا کنون توضيح روشني در مورد ساز و کارهاي اين امر نداده است. (جورج و ديگران، همين نسخه) اما چنانكه جورج و ديگران هم ياد آور شدند، جستوجوي پيوسته براي ساز و کارها، به دو دليل امري سخت و حساس است: اول، در سطح پايه؛ مادامي که درک ما از مسئله کامل نباشد نگاه موشکافانه علمي، کامل نخواهد بود. دوم، در سطح عملي؛ اگر افراد و جمعيتها مايل باشند سلامتي و بهزيستي خود را به طور مؤثرتري ارتقا دهند، سزاوار است که عناصر فعال در حلقه پيوند دين ـ سلامتي شناخته شود. شايد آن عناصر فعال تنها درون شعائر مذهبي و ديني سنجيدهتر قابليت پرورش و رشد يابند، يا شايد با فايده مشابه خارج از بافت مذهبي نيز پرورش يابند. يک پرسش تجربي و شايسته بررسي اين نكته است که آيا هيجانهاي مثبت نيز در زمره عناصر فعال فوايد رواني و جسمي شعائر مذهبي هستند؟
هيجانهاي مثبت، عامل ايجاد و گسترش
چرا هيجانهاي مثبت؟ نوعاً تصور ما بر اين است که هيجانهاي مثبت به شاخصهاي محض زيستي هستند. لحظاتي که در آن افراد هيجانهاي مثبتي همچون لذت، آرامش ، شگفتي و عشق را تجربه ميکنند، لحظاتي است که در معرض هيجانهاي منفي همچون ترس، اضطراب و افسردگي قرار ندارند. پژوهشگران با قايل شدن بر اين يافته شهودي دريافتند که توازن کلّي ميان هيجانهاي مثبت و منفي افراد، پيشبينيکننده احساس بهزيستن آنان است. (دينر، سندويک، و پاووت، 1991) بنابر اين يافته، كهنمن (1999) اظهار کرد که «شادي عيني» با رديابي (و سپس جمعبندي) احساسهاي زودگذرِ خوب و بد افراد قابل اندازهگيري است. (براي ملاحظه کاستيهاي اين نظريه، ر.ك: فردريکسون، b2000) طبق اين ديدگاه، هيجانهاي مثبت صرفاً نشاندهنده بهزيستي هستند، اما اين همه داستان نيست؛ زيرا هيجانهاي مثبت منشأ سلامتي و بهزيستي نيز هستند (فردريکسون، 1998، a2000، 2001)، و اين کار را نه صرفاً در لحظات خوش زمان حال، بلکه در دراز مدت به انجام ميرسانند.
نظريه «ساخت و توسعه» هيجانهاي مثبتِ مؤلف (فردريکسون، 1998، 2001) بيانگر فوايد دامنهدار و تأثيرگذار هيجانهاي مثبت و ارائهگر پايه منطقي براي اين پيشبيني است که هيجانهاي مثبت، اجزا و عناصر فعال در حلقه دينـ سلامتي هستند. طبق اين نظريه، هيجانهاي مثبت تجربيات سازگارانه و بنيادين هستند؛ زيرا هر دو، گنجينه انديشه و عمل افراد را در حال حاضر توسعه ميدهند و منابع ]امكانات[ پايدار فردي آنان را ميسازند.
من اين ديدگاه درباره هيجانهاي مثبت را با الگوهاي سنّتي هيجان که مبتني بر گرايشهاي عملي خاص است مقايسه ميکنم. به نظر من، گرايشهاي عملي خاص، کاملاً معرف شکل و عملکرد هيجانهاي منفي است. با در نظر گرفتن تفاوتهاي تئوريك، گرايش عملي خاص را، ميتوان برونداد يك فرايند روانشناختي توصيف کرد که با فراخواني ميل به انجام يک رفتار ويژه به ذهن (مانند فرار هنگام ترس، حمله در حال عصبانيت، تهوع در حال انزجار)، گنجينه انديشه و عمل لحظهاي فرد را محدود ميکند. گنجينه محدود شدة انديشه و عمل، در موقعيتهاي تهديد، گسترة کنش سريع و سرنوشتسازي را رقم ميزند که فايده فوري و مستقيم دارد. گرايشهاي عملي خاص که توسط هيجانهاي منفي فراخوانده ميشوند، نمايانگر نوع فعاليتهايي است که به بهترين شکل مايه حفظ جسم و جان نياکان ما در شرايط مشابه بوده است.
البته هيجانهاي مثبت به ندرت در شرايط تهديدآميز رخ ميدهند. بيشتر اوقات، اين هيجانها زماني تجربه ميشوند که افراد در حال ايمني و آرامش هستند. (فردريکسون، 1998) به معناي دقيق کلمه، وجود يک فرايند روانشناختي كه گنجينه انديشه و عمل لحظهاي فرد را به منظور ارتقاي کنش سريع و سرنوشتساز کاهش دهد، ضرورت ندارد. در عوض، هيجانهاي مثبت داراي اثر تکميلي هستند: آنها گنجينه انديشه و عمل لحظهاي افراد را توسعه داده و خطوط افکار و اعمالي را که به ذهن ميرسند گسترش ميدهند. براي مثال، «شادي»، اشتياق بازي را ايجاد ميكند، محدوديتها را كنار ميزند، و خلاقيت نه تنها در رفتار بدني و اجتماعي، بلکه در رفتار عقلي و هنري آشکار ميشود. «علاقه» که يک هيجان مثبت و مشخص از لحاظ پديدارشناختي است، اشتياق به کاوش، پذيرفتن اطلاعات و تجربيات جديد را موجب ميشود، و «خود» را در اين فرايند گسترش ميدهد. «رضايت خاطر» ، سومين هيجان مثبت و متمايز، موجب تمايل به صرف وقت براي فهم شرايط جاري زندگي و نيز ادغام اين شرايط در ديدگاههاي نو از خود و جهان ميشود. چهارمين هيجان مثبت و متمايز يعني «قدرداني» ، اشتياق به جبران خلاقانه لطف را به وجود ميآورد. اين گرايشهاي گوناگون انديشه و عمل (بازي کردن، کاوش، فهم و ادغام، و جبران لطف) هر کدام راههايي را نشان ميدهد که هيجانهاي مثبت به کمک آن ، سبک معمول عمل و تفکر را توسعه ميدهد. بنابراين، به نظر ميرسد به طور کلي هيجانهاي مثبت زمينة شناختي را «وسعت» ميبخشند (آيسن، 1987)؛ اثري که در پژوهشهاي اخير با سطوح دوپامين مغز ارتباط داده شده است. (اشبي ، آيسن، و تورکن ، 1999)
در حاليکه فضاهاي ذهني محدود شده توسط هيجانات منفي، فوايد سازگارانه مستقيم و فوري را در شرايط تهديدآميز بقاي انسان به بار ميآورد، فضاهاي ذهني توسعهيافته توسط هيجانهاي مثبت به شکلي ديگر مفيد هستند. به بيان دقيقتر، اين قالبهاي ذهني توسعهيافته، فوايد سازگارانه درازمدت و غير مستقيم را موجب ميشوند؛ زيرا اين توسعه، منابع پايدار فردي را ميسازد. (فردريکسون، 1998)
بازي، يعني اشتياق مرتبط با شادي، نمونهاي از اين دست ميباشد. پژوهشهاي حيواني نشان دادهاند که شکلهاي خاصي از بازي تعقيب و گريز که در بچههاي برخي گونهها ديده ميشود (مانند برخورد با شاخه يا نهالي انعطافپذير و برگشت به جهت مخالف) منحصراً در حيوانات بزرگتر همان گونه، در حال فرار يا دور شدن از شکارچي، بازآفريني ميشود. (دالهينو ، 1987) چنين مشابهتهايي بين بازي بچهها و مانورهاي حياتي در بزرگسالان نشان ميدهد که بازي کودکان منابع پايدار جسمي را بنا ميکند. (بولتون و اسميت ، 1992 / کارو ،1988) بازي، همچنين به وجودآورنده منابع پايدار اجتماعي است. بازي اجتماعي، با تفريح و خندههاي جمعي خود، پيوندها و دلبستگيهاي با دوام اجتماعي را که ميتوانند بعدها كانون حمايت اجتماعي باشند، ميسازد. (آرون ، نورمن، آرون، مک کنا ، و هي من ، 2000 / لي، 1983 / سيمونز ، مک کلاسکي ـ فاوست ، و پاپيني ، 1986) همچنين بازي دوران کودکي با بالا بردن سطح خلاقيت (شرود و سينگر، 1989)، خلق اصول نظري ذهن (لسلي ، 1987)، و تسهيل رشد مغز، منابع پايدار عقلي را ميسازد. (پنک سپ ، b1998)
همچنانکه شادي انگيزه و علت بازي است، هيجان مثبتِ «علاقه» انگيزه کاوش است که پيچيدگيهاي عقلي و معرفتي را خلق ميکند. به گونه مشابهي، فهم و يکپارچهسازي نيز توسط احساس «رضايت خاطر» برانگيخته ميشوند که حاصل آن بصيرت نسبت به خود و دگرگوني جهانبينيها خواهد بود، و کوششهاي خلاقانه براي جبران لطف که با قدرداني همراه است، پيوندهاي اجتماعي را تقويت کرده و مهارتهاي اجتماع خواهي را رشد ميدهد. تمام اين هيجانات مثبت که از لحاظ پديدارشناختي نيز مشخص و متمايزند، در ويژگي افزايش منابع شخصي افراد، که دامنه آن از منابع اجتماعي و طبيعي تا منابع عقلي و روانشناختي گسترده شده، مشترکند. (براي گزارشهاي تفصيلي، ر.ك: فردريکسون، 1998، a2000 / فردريکسون و برانيگن ، 2001)
اساساً منابع شخصي که در خلال هيجانهاي مثبت کسب شدهاند، پايدارترند. اين منابع حتي پس از حالات زودگذر هيجاني که منجر به كسب آن شده، نيز باقي ميماند. پس در نتيجه ، اثر همراه و غالبي تجربه يک هيجان مثبت، افزايش در منابع شخصي فرد ميباشد. اين منابع ممکن است لحظاتي بعد و در حالات هيجاني متفاوت به کار آيند. از اينرو، اثر هيجانهاي مثبت از تجربه آني و زودگذر آنها، ماندگارتر است. علاوه بر آن، اين اثرات در طول زمان انباشته و ترکيب شده و موجب حركت مارپيچ صعودي به سمت سلامتي و بهزيستي بيشتر ميگردند. آثار شناختي مکتوبي در زمينه افسردگي وجود دارد که به طور مستند نشان دادهاند چگونه افسردگي و تفکر بدبينانه و محدود که داراي تأثير متقابل هستند، با حركت مارپيچ نزولي منجر به افت خلق و حتي سطوح باليني افسردگي ميشود. (پترسون و سليگمن ، 1984) نظريه توسعه و ساخت، نوعي از حركت مارپيچ صعودي را پيشبيني ميکند که در آن هيجانات مثبت و تفکر توسعهيافته که خود اثرات متقابلي بر يکديگر دارند، موجب پيشرفتهاي قابل ملاحظهاي در سلامتي و بهزيستي ميشوند. (فردريکسون، 2002 / فردريکسون و جوينر ، 2002)
کوتاه سخن اينکه، نظريه «توسعه و ساخت»، وضعيت هيجانات مثبت را در چهارچوب گنجينههاي توسعهيافته انديشه عمل و کارکرد آنها را در ساختن منابع پايدار شخصي شرح ميدهد. بدين سان، اين نظريه ديدگاه جديدي درباره نقش انطباقي و تكامليافته هيجانهاي مثبت ارائه ميدهد. آن دسته از نياکان ما که دستخوش اميال ناشي از هيجانات مثبت (بازي کردن، کاوش، و از اين دست) شدند ميبايست منابع شخصي بيشتري کسب کرده باشند. وقتي همين نياکان، بعدها با تهديدهاي اجتنابناپذير جاني يا جسمي روبه رو شدند، منابع شخصي گستردهترشان شانس بيشتري براي بقا و عمر طولانيتري براي توليد مثل در اختيار آنها قرار داد. در نهايت، به اندازهاي كه ظرفيت تجربه هيجانات مثبت به طور ژنتيکي رمز گرداني باشد، اين ظرفيت از طريق فرايند انتخاب طبيعي، به بخشي از ماهيت همگاني انساني ما تبديل شده است.
آيا اعمال مذهبي سالم هيجانهاي مثبت را پرورش ميدهد؟
نظريه توسعه و ساخت بيانگر آن است که هيجانهاي مثبت ، با کمک به افراد در جهت انعطافپذيري ، خلاقيت و خردمندي، وارستگي ، انسجام اجتماعي بيشتر، و در رأس همة اينها سلامت جسماني بيشتر، ميتوانند آنان را به سوي بهبودي دگرگون کنند (فردريکسون، a2000) يافتههاي موجود نتايج مفيد مشابهي را در مورد شکلهاي خاصي از اعمال مذهبي نشان ميدهد. از اينرو، منطقي به نظر ميرسد که معتقدان مذهبي به اين دليل از فوايد سلامتي و بهزيستي بهرهمند هستند که بيشتر از غيرمعتقدان، هيجانات مثبت را تجربه ميکنند! اين، يک موضوع قابل حل عملي و سزاوار پيگيري است. البته نبايد تصور كرد که دين سرچشمه خودبهخودي هيجانات مثبت است. به قول اکس لاين (همين نسخه)، خدا، « چهرهاي خندان در آسمان که جستوجوي مدام بشر را به سوي "داشتن يک روز خوب" پيش ميبرد »، نيست. هر گونه نگاه دقيق و واقعگرايانهاي نسبت به اعمال مذهبي آشکار ميسازد که اين اعمال به سادگي ميتوانند هيجانهاي منفي و شيوههاي ناسالم مقابله را پرورش دهند. (اکس لاين، همين اثر / پارگامنت، همين نسخه)
يکي از استنتاجهاي قابل توجه پرگمنت در تفکيک مناسك ديني خوب از مناسك ديني بد (همين نسخه)، اين بود که سودمندترين اعمال مذهبي، اموري هستند که « بر اعتقاد به يک معناي وسيعتر در زندگي استوار باشند». تمرکز بر معنا (يا آنچه جورج و ديگران آن را «حس انسجام» ناميدهاند) امر مهمي است. يافتن معناي مثبت شايد مطمئنترين مسير در پرورش هيجانهاي مثبت باشد. (فولکمن ، 1997؛ فردريکسون، a2000؛ ريف و سينگر ، 1998) به اندازهاي که اديان، جهانبينيهايي در اختيار معتقدان خود گذارند تا به ياري آن معناي مثبت را، هم در وقايع روزمره (مثل شانسي كه شامل حال کودک يکي از آشنايان ميشود)، و هم در چالشهاي بزرگ زندگي ( مثل تشخيص يک سرطان) پيدا کنند، آنان هيجانهاي مثبتي همچون شادي، آرامش، شکوه، قدرداني و اميد را پرورش ميدهند. بنا بر نظريه توسعه و ساخت، اين هيجانهاي مثبت ميبايد به نوبه خود، فضاي ذهني افراد را توسعه دهند، آنان را در تفکر، خلّاق و يکپارچهتر نموده، و منابع مهم فردي و اجتماعي، همچون انعطافپذيري، خوشبيني و حمايت اجتماعي را ساخته و تکميل کنند. دامنه وسيعي از مطالعات نشان داده است که اين منابع، سلامتي و بهزيستي را ارتقا ميدهند.
يکي از تلويحات مهم اين تحليل اين است که صرفاً نبايد به دنبال يك ميانجي خاص در حلقه پيوند بين اعمال مذهبي از يک سو و سلامتي و بهزيستي از سوي ديگر باشيم. ما بايد پيوندهاي متعددي را در اين زنجيره علّي، حدس زده و آزمون کنيم. براي نمونه، هيجانهاي مثبت تنها ميانجي در موضع بين اعمال مذهبي و بهبود سلامتي و بهزيستي نيستند (مثلاً: اعمال مذهبيßهيجانهاي مثبتßبهبود سلامتي و بهزيستي). نظريه توسعه و ساخت الگوهاي علت و معلولي را با جزئيات بيشتري ارائه ميدهد (مانند: اعمال مذهبيß يافتن معناي مثبتß هيجانهاي مثبتß فضاي ذهني توسعه يافتهß منابع شخصي افزون شدهß بهبود سلامتي و بهزيستي). البته، هيجانهاي مثبت در كانون توجه قرار دارند؛ زيرا به طور ذاتي برانگيزانندهاند. افراد به خاطر خود آنها به دنبالشان هستند، و شرايطي را بازسازي ميكنند که آنان را به احساس خوب برساند. به اين ترتيب، هيجانات مثبت، ارائه دهنده نيروي محرک سامانه رشد سالم و رويش پيوستهاي هستند که بدون نياز به غير و خودکفاست. بر اساس اين فرضيه، هيجانهاي مثبت فعالترين عناصر در اين زنجيره علت و معلولي هستند.
منطقي است كه پژوهشگران براي آزمون اين الگوي علّي، به توصيههاي جورج و ديگران (در همين اثر) توجه کنند. آنان يادآور ميشوند که مقياسهاي معمول حمايت اجتماعي از خانواده و دوستان همچون مقياسهاي جديدِ «حمايت مذهبي» (مثل حمايت دريافت شده فرد از جمعيت عبادت کننده) واسطه پيوند دين و سلامتي نيستند. همچنين احتمالاً ثمربخشتر آن است که به لحاظ مفهومي و عملي بين هيجانهاي مثبت غير ديني (مانند هيجانات مثبتي که بيرون از بافتهاي مذهبي يا مقدس احساس ميشود) و يک يا چند مقوله از هيجانات مثبت مذهبي يا مقدس، از جمله تجربه هيجانهاي مثبت در مراسم مذهبي، در برابر خداوند، در مقابل ديگر مؤمنان، يا در ارتباط با هر آنچه که مؤمنان به تقدس آن معتقدند، تمايز قايل شويم. بهعلاوه، پارگامنت (همين موضوع) يادآوري ميکند که اعمال مذهبي فرايندهاي پويايي هستند که در طول زمان و شرايط، تغيير ميکنند. هيجانها نيز پويا، در حال تغيير، و تحت تأثير موقعيتها هستند. يکي از معاني اين مشاهدات اين است که ممکن است روشهاي پژوهش زمينهيابي که اعمال مذهبي و هيجانات را به عنوان «متغيرهاي ثابت فردي» مفهومسازي ميکنند، ابزار تجربي نامناسبي باشند. (براي بررسي راهبردهاي سنجش هيجان، ر.ك: لارسن و فردريکسون، 1999)
اميد است رويکردهاي دقيقتر تجربي به دانشمندان کمک کند تا غناي زندگي معنوي را به طور کاملتر درک کنند و شايد احتمال فروكاهش فوايد امور مذهبي به فرايندهاي روانشناختي صِرف را کاهش دهد. اين رويکردها همچنين ميتوانند به تعدادي از پرسشهاي جالب تجربي به طور خاص بپردازند: آيا افراد معتقد، هيجانات مثبت ديني و غير ديني فراوانتري را نسبت به افراد غير معتقد تجربه ميکنند؟ اگر چنين است، در چه شرايطي؟ آيا هيجانات مثبت خاصي، همچون قدرشناسي، توسط افراد معتقد و غير معتقد فراوانتر، يا به طور متفاوتي تجربه ميشوند؟ (براي نقد و بررسي پيامدهاي مفيد قدرشناسي، ر.ك: فردريکسون / مک کالوه ، کيل پاتريک ، اِمانس ، و لارسون، 2001) آيا هيجانهاي مثبت ديني مقايسه با هيجانات مثبت غيرديني به نحوي مولّدِ سير مارپيچ صعودي و سلامتي و بهزيستي بيشتر هستند؟ اگر چنين است، آيا اين مسئله ريشه در معاني مثبت اساسي و عميقتر، تجربيات مثبت مستمر، يا هر دوي اينها دارد؟ اجتماعات عبادي]عمومي[ و مقابله مثبت ديني با مسائل چه نقشي در توليد و حفظ هيجانات مثبت ديني و غير ديني ايفا ميکنند؟ آيا احتمال دارد که برخي از اديان و مذاهب نسبت به بقيه هيجانات مثبت ديني بيشتري توليد کنند؟ اگر چنين است، آيا اين را ميتوان به حساب تفاوتهاي مذهبي در فوايد سلامتي گذاشت؟ اينها و ديگر پرسشها در مورد زندگي هيجاني افرادي که به مناسك مذهبي اشتغال دارند مستلزم توجه تجربياند.
پارگامنت (همين موضوع) با توصيف دين به «انسانيترين شاخصه تمام پديدهها»، بحث را به پايان ميبرد. ما ميدانيم هيجانات، مشخصه انسان نيستند، بلکه به طور گستردهاي در ساير حيوانات نيز مشاهده ميشوند. (پَنکسپ ، a1998) با اينحال، بسياري هنوز بر اين عقيدهاند که ميبايست زندگي هيجاني انسانها بر حيوانات کاملاً برتري داشته باشد. شايد آنچه مشخصه انساني در زندگي هيجاني است، توانايي ما در گشودن ذهن خود براي دستيابي به عمق و کنه ارتباط با «خدا» يا قدرت برتر ديگر است. اين فضاي ذهني توسعه يافته به نوبه خود ميتواند سرچشمهاي از هيجانات عميق را ارائه دهد که بسياري از آنها مثبتاند. از اينرو، اعمال مذهبي ميتواند طريق مختص انساني در پرورش مؤثر هيجانهاي مثبت با فوايد سازگارانه همراه با آن، باشند.
برچسبها: روان شناسی, مذهب, سلامت روان, دین