مرگ مغزی: پردازش فقهی-حقوقی
ستوده، حمید، 1359 -مرگ مغزی: پردازش فقهی-حقوقی/حمید ستوده.
قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1391.
مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)
گفتار سوم: جستارى در مرگ و زندگى، از مفهوم تا واقعيت
پديده مرگ و حيات از پر رمز و رازترين شگفتيهاى عالم خلقت است كه افكار بسيارى از انديشوران را به خود مشغول ساخته است. به هر روى، از آنجا كه شناخت دو مقوله مرگ و حيات، ربط وثيقى با مباحث پسين (ماهيت مرگ مغزى) خواهد داشت، براى ورود به بحث اصلى، بايد پرسشهايى را در اين زمينه پاسخگو بود:
* مفهوم لغوى و اصطلاحى مرگ و حيات چيست؟
* نشانه ها و علائم مرگ كدام است و چه زمانى مرگ فرا مى رسد؟
* نهاد مرجع در تشخيص نشانه ها وتحقق مصداق مرگ، عرف عام (توده مردم) است يا عرف خاص (اطبا)؟
* مراحل حيات انسان چيست و در كدام مرحله، واژه «حيات» صادق نخواهد بود؟
* حكم شك در حصول مرگ چه خواهد بود؟
گفتار حاضر، واكاوى در اين مسائل را به اختصار، در چند قسمت ارائه مى دهد.
يكم. مفهوم شناسى مرگ و زندگى
واژه «مرگ» در لغت نامه هاى فارسى به معناى مردن، جان سپردن، فناى حيات، از دست دادن نيروى حيوانى و حرارت غريزى، صفت وجودىِ خلقت (ضد حيات) و ... تعبير يافته است.
در فرهنگِ لغت عربى، معادل واژه مرگ، «موت» ذكر شده است و با معنايى مشابهِ لغت نامه هاى فارسى، «موت» را مفهومى ضدّ يا نقيض زندگانى برشمرده اند. ديگر معانى آن: مفارقت كردن روح از جسد، نابود شدن قوه ناميه در انسان، حيوان و نبات، زوال قوه حساسه و زوال قوه عاقله تلقى شده است
در اغلب موارد «حيات» يا «زندگى» نيز در نگاه لغت شناسان، به ضد يا نقيض مرگ و ممات تعريف شده و در پاره اى از موارد، تعابيرى مثل عمْر، جان دار و صفتِ مقتضى حس و حركت يا قوه ناميه در نبات و
قوه حساسه در حيوان وقوه عامله عاقله در انسان به كار رفته است.
به هر روى، مفهوم مرگ و زندگى در عرف، بديهى و روشن است و از اين رو در كتب لغت نيز، اين دو واژه از رهگذر خاصيت متقابلْ نسبت به يكديگر، تبيين شده اند. البته، رابطه ميان اين دو را نمى توان تناقض يا عدم و ملكه برشمرد؛ چه آنكه بر پايه آموزه هاى دينى، مرگ و زندگى دو امر وجودى و مخلوق الهى هستند و مرگ در حقيقت توفّى، عبور از جهانى به جهان ديگر و مرحله اى از چرخه حيات مى باشد.
از اين رو، مرگ امرى ثبوتى بوده و نسبت آن با حيات، از نوع تضاد است كه ارتفاع آن دو، در مثل جنينْ قبل از دميدن روح، روا خواهد بود.
«موت» از منظر فقهى نيز به «زهوق روح يا خروج نفس از بدن» تعبير يافته و با همين معنا- كه گويا برداشتى از برخى آيات باشد- در لسان دليل أخذ گشته و موضوعِ پاره اى از احكام اموات قرار گرفته است
به نظر مى رسد با عنايت به اينكه نفس، گوهرى مجرد بوده و قابل ادراك حسى نيست، اين گونه تعاريف در تشخيص موت مشتبه و به ويژه در تعيين لحظه جدايى روح از بدن كارآيى نداشته و تشخيص مصداق مرگ، جز در حالت آشكارىِ علائم نعشى، با هاله اى از ابهام روبه رو است. از اين رو، مرگ يازندگى فرد، به سهولت قابل تشخيص نيست. بنابراين، چنين مى نمايد كه بايد علاوه بر تعريف فقهى مرگ، معيار و شاخصه اى عينى نيز كه كاشف از زهوق روح باشد، تبيين گردد:
«مرگ،». توقف قطعى و غير قابل برگشت
اعمال فلبى عروقى تنفسى و حسى حركتى است كه از بين سلولهاى مغزى بر وجود آن صحه مى گذارد
بر پايه اين تعريف، مرگ پديده اى طبيعى و زيست شناختى تلقى شده كه با آثار و نشانه هاى مادى (مرگ سلول هاى مغزى)، قابل شناسايى و ادراك مى گردد.
از اين رو، روح در پى اختلال شديد و فساد دستگاه هاى حياتى بدن- به هر علت و سببى كه رخ داده است- شايستگىِ تعلق خود را به پيكره ماديش از دست داده، مرگ فرا مى رسد؛ چه اينكه بدن، ابزار و ادواتى براى نفس است و با بروز فساد نعشى آن، ديگر موضعى براى تعلق روح باقى نخواهد ماند. اين رويكرد را مى توان از روايتى كه دركتاب احتجاج آمده و در آن روح غير از خون دانسته شده است كه به دنبال جمود و باز ايستادن خون، جدايى آن از بدن رخ مى دهد، تاييد كرد
برچسبها: روان شناسی, مذهب, سلامت روان, دین