مرگ مغزی: پردازش فقهی-حقوقی
ستوده، حمید، 1359 -مرگ مغزی: پردازش فقهی-حقوقی/حمید ستوده.قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)، 1391.
حكم شك در حصول مرگ
در صورت شك در تحقق مرگ، مقتضاى اصل عملى چيست؟
اگر مرجعيت تشخيص مرگ با خبرگان و متخصصان تلقى گردد و آنان با امارات تخصصى خود توانستد جزماً به حدوث مرگِ واقعى حكم كنند، با اطمينان به اين اماره، نوبت به اصول عمليه نخواهد رسيد. در مقابل، اگر اهل خبره، مردد بودند و نتوانستند مسئله را به صورت جزمى بيان كنند، يا اگر نهادِ مرجع، در تشخيص مرگ، اطمينان عرف عام قلمداد گردد، در فرض نبودِ اطمينان در عرف عام، استصحاب موضوعى، يعنى «بقاء حيات» در اينجا جارى مى گردد.
البته اين استصحاب، بر اين مبنا استوار است كه شبهه، در تحقق مرگ به مثابه شبهه اى مصداقيه دانسته شود. ولى چنانچه اين شبهه، به صورت مفهوميه فرض گردد (يعنى عرف عام در تعريف و مفهوم مرگ با عرف خاص اختلاف نظر داشته باشد) تا زمانى كه قدر متيقن مرگ (مرگ توأمان قلب و مغز) رخ نداده، فقط جارى ساختن استصحاب حكمى ممكن است؛ يعنى، استصحاب «عدم جواز ترتب احكام ميّت» از قبيل نجاست بدن، وجوب غسل ميت، عدم جواز تقسيم اموال، عدم جواز عده زن و .... پس در واقع با او معامله زنده مى گردد. اما به هرحال، استصحاب بقاء حيات در اين صورت، به دليل اختلاف نظر در معناى آن، و تفاوت در چگونگى تحقق آن جارى نخواهد بود.
مفهوم شناسى مرگ مغزى
اساسى ترين واژه اى كه در پژوهش حاضر، كارايى و اثر بخشى دارد «مرگ مغزى»است، چه اينكه محور تمام مسائل اين مجموعه، جز آن نيست. طبعاً، تعيين و تشخيص حد و مرز آن بسيار ضرور مى نمايد. مع الوصف، از آن جا كه بخش دوم مكتوب حاضر،متعهد بررسى مبسوط در چيستى اين موضوع شده تا تعادل كمى فصل هاى كتاب حفظ گردد، در اين مجال، به توضيحى مختصر، از دو منظر علمى و فقهى بسنده مى شود.
اين نظريه از ابتداى كشف و پيدايى خود و در پى گذار از مراحل گوناگون پزشكى و قانونى، همواره تعريف ها و ملاحظات متعدد و متنوعى پشت سر گذاشته است. تعاريف ابتدايى، مبهم و آميخته با برخى از وضعيت هاى مشابه بود؛ تعريف هايى مانند «يك مرحله بالاتر از اغما يا اغماى زمان گذشته.
امروزه، در پى پيشرفت گسترده دانش پزشكى و به دنبال معاينات گسترده بالينى و انجام آزمايش هاى گوناگون در اين زمينه، تعاريف دقيقى ارائه گشته است.
در اصطلاح پزشكى، مرگ مغزى به صدمه قطعى و غير قابل بازگشت مغز اطلاق مى گردد كه طىّ آن قشر مغز و ساقه مغزى به طور كامل از كار افتاده و هيچ گونه فعاليتى نداشته باشد و جريان خون داخل جمجمه قطع شده باشد.
به اختصار، مرگ مغزى توقف غير قابل بازگشت كليه اعمال مغز دانسته شده است؛ يعنى فرد، مغز خودش را از دست داده و مرگ قطعى رخ داده است.
رويكرد برخى از فقيهان نيز اين است كه تپش قلب و حركت ارگان هاى افراد مبتلا به مرگ مغزى، بسان حركات مذبوح يا حركات جنين مرده پس از خروج از رحم مى باشد.
برخى ديگر نيز با اين مبنا كه معيار و ملاك در حيات حيوانى (موضوع تحريم قتل) حركت ذاتى و طبيعى قلب است، صدق موت را در فرض حكم جزمى اطبا به مرگ انسان، حقيقى دانسته اند؛ چه اينكه در اين حالت، قلب به مرحله اى رسيده است كه فقط به وسيله ابزارخارجى به حركت در آمده و به خودى خود حركتى نخواهد داشت.
گرچه از ديدگاه دوم، تصريحى به تبيين مرگ مغزى نشده است، ولى صياغت اين بيان، همگون با اين مسئله مى باشد.
برچسبها: روان شناسی, مذهب, سلامت روان, دین