دین،اخلاق،ادبیات عرب
 
آگاهی وبصیرت

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاريخ جمعه هشتم دی ۱۳۹۶ توسط جعفرکارگزار

اهميت اسوه پذيرى

انسان، اين شاهكار آفرينش، در نهاد خويش هماره رو به سوى كمال دارد و با اشتهايى سيرى ناپذير در تكاپوى صعود به مدارج كمال، تعالى و ترقى است.

تكامل و حركت استكمالى انسان عبارت است از تغييراتى تدريجى در راستاى شكوفايى و به فعليت رسانى استعدادهاى فطرى.

اين تغييرات به وسيله نيروهاى به وديعت نهاده شده در سرشت كمال گراى آدمى و با استفاده از شرايط و امكانات خارجى انجام مى پذيرد

در راستاى عروج به قله هاى رفيع ترقى و كمال، يكى از كارى ترين نيروهاى فطرى آدمى ميل به تقليد و اسوه پذيرى؛ و يكى از امكانات خارجى، سيره و تجربه كمال يافتگان است.

احساس الگوخواهى فطرى و درونى از يك سو و مشاهده سير تكاملى به كمال رسيدگان از ديگر سوى، انسان را وا مى دارد تا براى رسيدن سريع تر به كمال مطلوب، روش و سيره آن تكامل يافتگان را الگوى خويش سازد و تلاشى آگاهانه و هدف دار براى ايجاد هماهنگى و انسجام رفتارى با الگوهاى خويش در پيش گيرد.

انواع اسوه پذيرى

چنان كه گروهى از روان شناسان نيز گفته اند، تقليد و الگوپذيرى ـ به معناى عام آن ـ بر سه قسم است: محاكات، تقليد بالمعنى الاخص، اقتباس.

1. محاكات: تقليد ناآگاهانه و عارى از هرگونه انديشه و تشخيص را محاكات گويند؛ مانند كودك چندماهه اى كه در پى خنده اطرافيان، بى درنگ مى خندد.

2. تقليد بالمعنى الاخص (تقليد بچگانه): اين نوع تقليد الگوبردارى نيمه آگاهانه از رفتار ديگران است. در تقليد بچگانه عنصر آگاهى و هدف دارى حضور دارد؛ اما حضورى كم رنگ و اندك؛ مانند طفل سه ساله اى كه تنها براى شبيه سازى خود به اطرافيان از اعمال ايشان تقليد مى نمايد، بدون آن كه قصد و هدف آن اعمال را درك كند.

3. اقتباس: اين قسم عالى ترين مرتبه تقليد مى باشد عبارت است از تكرار عمل ديگرى با آگاهى كافى از حسن كار او. اين نوع تقليد و الگوبردارى كاملا آگاهانه و هدف دار و از روى علم و قصد مى باشد؛ همانند نوجوان يا جوانى كه از ميان رفتارهاى اطرافيان، آن را كه بهتر مى يابد برمى گزيند و براى اين گزينش دليلى هم اقامه مى كند. در بحث اسوه پذيرى، سر و كار ما با «اقتباس» است و «محاكات» و نيز «تقليد بچگانه» از گستره بحث خارج است.

در عرصه اسوه پذيرى، آنچه مطلوب و ارزشمند است، الگوپذيرى كاملا آگاهانه، هدف دار و از روى معرفت و شناخت كامل مى باشد. لحاظ عنصر آگاهى و هدف دارى در الگوپذيرى ها متفاوت است: گاه كامل است، كه شخص پس از تفكر، استدلال، تجزيه و تحليل عقلى و با بصيرت كامل به تقليد از الگو مى پردازد و گاه در حد كمال نيست و شخص مى تواند براى تقليد خويش دليلى منطقى ارائه نمايد؛ ولى به دليلى ارتكازى، به تقليد مبادرت مىورزد كه اين دليل مى تواند از ابهام در آيد و به وضوح بپيوندد. پس عمده اعمال تقليدى انسان آگاهانه و هدف دار است؛ هرچند بسيارى از افراد در تعيين ملاك هاى الگوپذيرى و تشخيص الگوهاى شايسته دچار اشتباه مى شوند

خطاها در اسوه پذيرى

هر انسانى طبق نظام ارزشى خود، كمال را در چيزى مى بيند و طبق فطرت كمال جويى خويش در پى كسانى كه واجد آن چيزند به راه مى افتد تا با اقتداى به ايشان ره به سوى كمال بپيمايد. در روند اين اقتدا و تقليد، سه خطا ممكن است پيش آيد:

1. اشتباه در تشخيص مصداق كمال

انتخاب اسوه بدين بستگى دارد كه اسوه پذير، كمال را در چه چيزى بداند. كسى كه كمال انسان را در ثروتمندى مى پندارد، مسلماً ثروتمندان را الگوى خود مى انگارد و در رفتار به ايشان مى گرايد و از سوى ديگر فقرا و مستمندان را به سبب فقر و مسكنتشان در خور توجه نمى داند؛ از آنان مى گريزد و سعى مى كند تا آن جا كه مى تواند شبيهشان نباشد.

2. اشتباه در تعيين اسوه كامل

انسان معمولا در اين كه چه اسوه هايى از كمال لازم براى اسوه گيرى برخوردارند، دچار اشتباه مى شود. براى نمونه اگر علم و دانش را مصداق كمال بدانيم، باز امكان اين اشتباه وجود دارد كه انسان هايى را كه در واقع دانشمند نيستند، دانشمند بپنداريم و تابع و مقلدشان شويم. در زمينه هيچ يك از علوم و معارف بشرى دانشوران و كارشناسان راستين به سهولت شناخته نمى شوند و همواره ممكن است كه عالم نمايان جاهل و گندم نمايان جوفروش، عموم مردم را بفريبند و در پى خود بكشانند.

3. اشتباه در حد و مرز الگوپذيرى

اين اشتباه وقتى رخ مى نمايد كه الگو و مرجعى كه به حق، در زمينه اى معين صاحب نظر است، در ساير زمينه ها نيز الگوى خويش بپنداريم، يا بر عكس كسى را تنها به دليل آن كه در زمينه اى خاص، كاردان و متخصص نيست، لايق الگو بودن در هيچ قلمروى ندانيم.

انتخاب يك الگوى جامع و راستين در گرو سه شناخت و آگاهى است: شناخت مصداق كمال؛ شناخت مصداق كامل؛ شناخت حد و مرز لياقت ها.

اشتباه در هر يك از اين موارد، ممكن است ما را به اسوه هايى نالايق و الگوهايى دروغين رهنمون شود و موجب خسارات عظيم مادى و معنوى گردد.

معرفى الگوهاى راستين به افراد جامعه و مبارزه با الگوهاى دروغين، آن چنان پر اهميت است كه وقتى الگويى نادرست به جامعه ارائه مى شود، رهبرى چون حضرت امام خمينى (رحمه الله) شخصاً وارد ميدان شده، بت هاى فكرى و فرهنگى را در هم مى شكند و با هشدارى تاريخى، گوينده را از خطر ارتداد و اعدام بر حذر مى دارد:

با كمال تأسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداى جمهورى اسلامى مطلبى در مورد الگوى زن پخش گرديده است كه انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردى كه اين مطلب را پخش كرده است تعزير و اخراج مى گردد و دست اندركاران آن تعزير خواهند شد. در صورتى كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است، بلا شك فرد توهين كننده، محكوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدّى مسؤولان بالاى صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامى زمينه ها قوه قضاييه اقدام مى نمايد.

آفت هاى اسوه پذيرى

اسوه پذيرى، گرچه پر اهميت و داراى تأثيرى بس شگرف است، اما همچون هر امر مثبت ديگرى مى تواند دستخوش آفت شده، زمينه خسارت هايى عظيم را فراهم آورد. از اين روى در اين مقام به مهم ترين آفات الگوپذيرى مى پردازيم:

1. الگوپذيرى مطلق از آبا و اجداد

نخستين الگوهاى آدمى، پدر و مادرند. كودك، والدين خويش را هم از لحاظ قدرت و هم از لحاظ علم بسى برتر از خود مى بيند و به تجربه در مى يابد كه پيروى از پدر و مادر فوايد بسيارى براى او دارد؛ از اين روى مى پندارد همه چيز را بايد از پدر و مادر آموخت و در هر زمينه اى بايد از آنان پيروى كرد. اگر اين خصلت پيروى مطلق و بى چون و چرا از آبا و اجداد در سال ها و مراحل بعدى زندگى هم چنان پابرجا بماند، بايد گفت كه شخص هنوز در دوران طفوليت به سر مى برد و در زمينه الگوپذيرى دچار انحراف گشته است.

قرآن كريم در آيات متعددى كسانى كه آبا و اجداد خود را تنها مرجع تقليد مى پندارند و براى گفتار و كردارشان قدر و قيمت نابه جا قايلند سخت مى نكوهد:

وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوا إِلى مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَ اِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُم لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُون؛و هنگامى كه به آنها گفته شود، به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بيايد، مى گويند: آنچه از پدران خود يافته ايم ما را بس است. آيا اگر پدران آنها چيزى نمى دانستند و هدايت نيافته بودند ( باز از آنها پيروى مى كنند)؟!

2. الگوپذيرىِ غير عاقلانه از باطل

آفت ديگر تقليد اين است كه شخص براى حفظ رابطه مودت آميز خود با ديگران يا به قصد ايجاد مناسبات دوستانه با آنان، مقبولاتشان را كه خلاف حق و حقيقت است پذيرا شود؛ يعنى از حق جدا شود تا به خلق بپيوندد. حضرت ابراهيم(عليه السلام) قوم خود را به همين جهت نكوهش مى كند: اِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثناً مَوَدَّةً بَيْنِكُمْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا.... شما غير از خدا بتهايى براى خود انتخاب كرده ايد كه مايه دوستى و محبت ميان شما در زندگى دنيا باشد... .

3. الگوپذيرى از اكثريت

آفت ديگر اين است كه فرد، كثرت طرفداران يك رأى و عقيده را دليل حقانيت آن رأى و عقيده بپندارد و آن را بپذيرد. اين كه پاره اى از افراد در هر امرى تابع اكثريت مى شوند ناشى از همين پندار باطل است. موضع قرآن كريم در اين مورد چنان واضح است كه نيازى به ذكر نمونه نيست.

4. الگوپذيرى كامل از الگوهاى غيرصالح

اگر وجود يك يا چند خصلت نيكو در الگويى باعث اين پندار شود كه عقيده و سيره او در همه زمينه ها معتبر است، الگوپذيرد در لبه پرتگاهى خطرناك واقع مى شود.

متأسفانه الگوپذيرى، امروزه رواجى عجيب يافته است. فلان دكتر يا مهندس درباره مسايل فرهنگى، ابراز عقيده مى نمايد، فلان مقام اجرايى كشور در عرصه مسايل تخصصى فقه، رأى صادر مى كند، فلان فيلسوف اعلام مى دارد كه به نظام اقتصادى خاصى معتقد است، فلان قهرمان ورزشى در عرصه مسايل سياسى اظهار نظر مى كند، فلان مقام زن درباره حجاب فتوا صادر مى كند و... .

هر گروهى، از يكى از اينان تقليد مى كند و از اين طريق به چيزى اعتقاد مى يابد. غافل از آن كه قبول برترى مسلم يا نامسلم كسى در زمينه اى معين، نبايد سبب اين پندار شود كه او در زمينه هاى ديگر نيز شايستگى دارد.

روش هاى اصلاح اسوه پذيرى

حال كه دانستيم الگوپذيرى آفاتى دارد و مى تواند براى الگوپذير زيان هاى فراوان به بار آورد، سؤال مهمى پيش مى آيد و آن اين كه چگونه مى توان با آفات تقليد و الگوپذيرى مبارزه كرد و ضلالت ها و انحرافات فردى و اجتماعى را كه از آن ناشى مى شوند، لااقل تخفيف داد؟ اين مسأله كه حل آن براى يك مصلح اجتماعى از قدر و اهميت عظيمى برخوردار است با دست به دست هم دادن چند شيوه تربيتى و اصلاحى مى تواند حل شود.

1. افزايش معرفت عمومى

اساسى ترين، مشكل گشاترين و كارسازترين شيوه اين است كه قدرت تفكر و تعقل و تأمل مردم را بيشتر نماييم تا اين مطلب را عميقاً بفهمند كه كمال آدمى به امورى از قبيل پول و ثروت، دانش و صنعت و اقسام و اشكال گوناگون قدرت اجتماعى نيست؛ وانگهى موفقيت يك فرد در يكى از اين زمينه ها اگر مسلم نيز باشد، باز دليل صحت آرا و نظرات او در ديگر زمينه ها و دليل درستى رفتارهاى فردى و اجتماعى او نتواند بود. افزايش قدرت تفكر مردم سبب خواهد شد كه هم چنين دريابند، پدر و مادر، مرجع تقليد سراسر زندگى فرزند و همه ابعاد و وجوه حيات او نيستند و نيز در خواهند يافت كه حقيقت را نبايد فداى هيچ چيز و هيچ كس كرد و حتى براى ايجاد يا حفظ يا تحكيم ارتباطات دوستانه و همزيستى مسالمت آميز و همبستگى اجتماعى نبايداز حق دست برداشت. كثرت طرفداران يك رأى و عقيده نيز دليل حقانيت آن نخواهد بود. فهم عميق اين مطالب موجب خواهد شد كه بسيارى از افراد، گروه ها و قشرهايى كه الگوهاى عقيده و عمل مردم به حساب مى آيند از كرسى مرجعيت تقليد فرو افتند و افراد، گروه ها، و قشرهاى ديگرى كه صلاحيت اين امر خطير را دارند متصدى آن شوند.

اگر در روح و ذهن هر فردى، گرد و غبار آرا و نظرات فاسد و اوهام و خيالات باطل فرو نشيند، آن فرد مى تواند الگوهاى راستين را از الگوهاى دروغين تميز دهد. بدين ترتيب الگوهاى عقيده و عمل مردم كسانى خواهند شد كه بايد بشوند، و كسانى خواهند بود كه بايد باشند و پيداست كه اگر الگوهاى جامعه، انسان هايى ذى صلاح باشند، مردم در راه صواب خواهند افتاد.

2. بهره گيرى از ويژگى هاى روانى، عاطفى، اجتماعى

«افزايش معرفت عمومى» هرچند شيوه اى زيربنايى است؛ اما نيازمند زمان و فرصت وسيع، نيروى انسانى عظيم و فعاليت هاى جانفرساست. اين شيوه مخصوصاً در جامعه هايى كه اكثريت افراد آنها معلوماتى ناچيز و نيروى تعقلى ضعيف داشته باشند، با كندى و سختى مضاعف مواجه خواهد شد. از اين روى بايد از شيوه هاى ديگر نيز كه نتايج آنها سريع تر و سهل تر به بارآيد، سود جست. در اين شيوه ها از ويژگى هاى روانى و اجتماعى مردم؛ مثلا از مجالس و محافل مذهبى، عرف و عادات، آداب و رسوم، مناسك، شعاير، احساسات و عواطف آنها در راه اصلاح جامعه استفاده هاى دقيق و به جا مى شود. اساساً نبايد پنداشت كه تنها راه تأثير در مردم و هدايت آنان به طريق حق و حقيقت، استدلالات و براهين عقلى، فلسفى و منطقى است؛ بلكه بايد از خصايص روانى، اجتماعى و مذهبى آنان تا جايى كه صحيح و برحق است، بهره هاى درست گرفت. تأثيرى كه اين گونه بهره گيرى ها در تكوين و تغيير شخصيت هاى افراد دارد به مراتب بيش از تأثيرى است كه ادلّه خشك عقلى تواند داشت.

آفرين بر حضرت امام (رحمه الله) كه از عواطف و احساسات مقدس مردم براى به ثمررسانى انقلاب اسلامى، به بهترين وجه، استفاده كرد. حضرت امام با بهره گيرى از ويژگى هاى عاطفى، مذهبى و اجتماعى مردم، ايجادگر تحولى بنيادين در روحيه مردمان و بر پا كننده انقلابى بى نظير در ايران گرديد.

آن تغيير و تحول بنيادين در اوايل انقلاب، بيشتر برخاسته از شورِ پاك و احساسات مقدس مردم بود؛ اما حفظ و استمرار آن روحيه هاى ارزشمند، ديگر در گرو شور و احساسات نخواهد بود؛ چرا كه هر احساس و شورى اگر پشتوانه معرفتى پيدا نكند، به تدريج فرو مى نشيند. از اين روى براى استوارسازى بناى انقلاب و استمرار آرمان هاى آن لازم است تلاش فرهنگى وسيعى در جهت افزايش معرفت و شعور عمومى، صورت پذيرد تا از اين رهگذر، عواطف و احساسات مقدس به شورمايه اى دايمى تبديل گردد.

 


برچسب‌ها: الگو, سرمشق, اسوه, اسوه پذیری
.: Weblog Themes By Pichak :.





در اين وبلاگ
در كل اينترنت
چاپ این صفحه
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک