مبانی فلسفی تنظیم الگوی مصرف درغرب
نظریه های رفتار مصرف کننده در نظام سرمایه داری بر پایه یک سری اصول و مبانی خداشناسی و انسان شناسی خاص است که تفاوت ریشه ای با زیربنای فلسفی و اصول اساسی اقتصاد اسلامی و در نتیجه رفتار مصرف کننده مسلمان دارد.
در این فصل، ابتدا زیربنای فلسفی و نظریه های رفتار مصرف کننده در چارچوب نظام اقتصاد سرمایه داری و در ادامه، مبانی رفتار مصرف کننده مسلمان را بررسی می کنیم.
مبانی فلسفی نظام اقتصاد سرمایه داری
الف) خداشناسی
یک _ مهم ترین مبنای فلسفی نظام اقتصاد سرمایه داری، فلسفه دئیسم است.
دو _ بر اساس فلسفه دئیسم، خداوند پس از این که نظام طبیعت را به طور اکمل و اَحسن و بر اساس قانونمندی های خاص آفرید، آن را به حال خویش رها کرد. در این میان، انسان در مجموعه جهان هستی در مقام تنها موجود صاحب قوّه عقل،باید قانونمندی های موجود در طبیعت را که در واقع منطقی ترین، عقلانی ترین و بهترین قوانین و در راستای خیر و صلاح او هستند، کشف کند. بنابراین، رفتار آدمی نیز تحت حاکمیت بلامنازع قوانین طبیعی است.
سه _ یکی از اجزای اصلی نظام طبیعت، نظام اقتصادی است.
چهار _ مرکز ثقل و اساسی ترین قانونمندی موجود در متن نظام اقتصادی این است که «هر فرد راهی را که برایش سودمند است، خودبه خود می یابد و به طور طبیعی _ بی آن که به قوه قهریه و سرنیزه نیاز باشد _ پیش می گیرد.» این تعادل مکانیکی _ روانی که کلاسیک ها آن را «اصل لذت جویی» می خوانند و بر آن تأکید بسیار می ورزند، توسط _دکتر کنه _این گونه معرفی شده است:
به دست آوردن حداکثر استفاده از طریق حداکثر کاهش در مخارج، این است حدّ کمال در روش اقتصادی و نیز همین است نظام طبیعی اجتماع. وقتی که هر کسی چنین کند، نظام مذکور به بهترین وجه مستقر خواهد شد.
ب) انسان شناسی
یک _ از دیگر مبانی نظام اقتصاد سرمایه داری، اومانیسم یا انسان محوری است.
دو _ بر این اساس، انسان ملاک خوبی و بدی، ارزش ها و ضد ارزش ها و... به طور کلی محور هستی است. خدا از صحنه زندگی انسان به حاشیه رانده شد و شاید بتوان خدا را در حد یک ابرمرد (super man) و نیز با تعابیری همچون خدای رخنه پوش و... توصیف کرد.
این نگاه، انسان را موجود (و نه مخلوق) و محصولی از طبیعت می داند. وجودش به هیچ غایتی نیاز ندارد، او فقط در این دنیاست و چیزی جز این نیست. انسانیت، خود وجود غایی است و اهداف مهم و نهایی حیات را، اگر وجود داشته باشد، باید در خود حیات یافت، نه در ورای آن. بنابراین، افق زمانی حیات چنین انسانی محدود به دنیا و سعادت او محصور در ماده و لذات مادی است. در حوزه مصرف، مطلوبیت و رضایت خاطری که از مصرف کالاها و خدمات برای فرد ایجاد می شود، هرچند رضایت خاطر حاصل در آینده را نیز شامل می شود، گستره و شمول پذیری آن در حدی نیست که بتواند رضایت خاطر و فواید جهان آخرت را نیز شامل شود. بنابراین، مصرف کننده فقط به رضایت خاطر دنیوی توجه می کند.
سه _ فردگرایی؛ انسان از آن رو که خود وجودی مستقل و منفرد است، اصالت دارد و نه به دلیل ارتباط و نسبتی که با دیگر انسان ها دارد. این گزاره، تحت عنوان «فردگرایی در ادبیات اقتصاد سرمایه داری نمایان است. آنتونی آربلاستر، درکتاب «ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب» فردگرایی را به سه نوع تقسیم می کند؛ فردگرایی ذره ای، فردگرایی ملکی و فردگرایی اخلاقی.
یک _ فردگرایی ذره ای
افراد مانند اتم ها و ذرات مادی متحرکی اند که هرکدام در پی منافع خود،جامعه ای مجعول را تشکیل می دهند. این دیدگاه از اندیشه های هابز سرچشمه می گیرد. او بر این باور است که فرد، واقعیتی اساسی تر از جامعه است که جز ملاحظه منافع شخصی چیز دیگری نمی تواند انگیزه رفتار ایشان باشد.
دو _ فردگرایی ملکی
به این معنا که زندگی شخص به خود او تعلق دارد. این زندگی دارایی خود اوست و به خداوند، جامعه و یا دولت تعلق ندارد و می تواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند.
سه _ فردگرایی اخلاقی
همان فایده گرایی یا لذت گرایی است که جرمی بنتام آن را نظریه پردازی کرده است. او در مقام تبیین اصل لذت گرایی می نویسد: «ما فقط یک وظیفه داریم و آن جست وجوی بالاترین لذت ممکن است و مسئله رفتار انسان فقط مسئله تعیین این است که چه چیزهایی بیشترین لذت را به انسان می بخشد.»
بنتام، ارزش های انسانی را تنها بر اساس لذت _ که یک حقیقت روانی فردی است _ تفسیر می کند. هر عملی که فرد طبیعتا از آن لذت می برد خوب و خیر است وگرنه بد و شر؛ بنابراین، ملاک سعادتمند بودن، توانایی بیشتر در پاسخگویی به امیال فزون تر انسان و در نتیجه، لذتِ بیشتر بردن از زندگی است.
شومپیتر نیز فلسفه زندگی انسان را فایده گرایی و رسیدن به پول بیشتر و در نتیجه مصرف بیشتر معرفی می کند
چهار _ اصل فایده گرایی اصل فایده گرایی بر پایه چهار اصل اساسی است:
الف) خوشی و لذت فردی باید غایت عمل فردی باشد. بنتام معتقد است هر فعالیت اقتصادی و به طور کلی هر رفتاری از انسان برای رسیدن به یک لذت و فایده و دوری از رنجی است. ویلیام جونز می گوید: «رنج و لذت بدون شک اهداف نهایی همه محاسبات اقتصادی برای حداکثر کردن لذت است و همین امر، مسئله اقتصادی را تشکیل می دهد».
بنابراین، هدف از مصرف کالاها کسب رضایت و مطلوبیت است.
ب) هر کس به خویش می اندیشد و همه چیز را برای خودش می خواهد. آدام اسمیت تمام رفتارها و کردارهای انسان را ناشی از خودخواهی او و کارهای عام المنفعه و انگیزه های نوع دوستی و همدردی را پنداری ظاهری و خالی از واقعیت می داند.
ج) منظور از تحصیل منافع، ارضای خواسته هاست، نه فقط تأمین نیازها. و خواسته های مصرف کننده صرفا به خواسته های جسمانی محدود می شود و خواسته های معنوی مورد نظر نیست.
د) عقلانیت ابزاری؛ انسان اقتصادی برای رسیدن به حداکثر فایده و لذت باید تابع رفتار عقلانی باشد. رفتار عقلانی، رفتاری است که منافع شخصی انسان و در نتیجه، مطلوبیت مصرف کننده را بیشینه می کند. هابز، به زنجیر کشیده شدن قوه حسابگری عقل در دایره لذات و شهوات مادی را که گاه «عقلانیت ابزاری» خوانده می شود، چنین تبیین می کند:
«جز ملاحظه منافع شخصی، چیز دیگری نمی تواند انگیزه رفتار آدمی باشد وحتی اگر عقل و منطق، کوته بینی او را در این اعمال رقابت آمیز به وی بنمایاند و حتی اگر آدمی درک کند که بهترین راه تأمین منافع شخصی او همکاری و تعاون با هم نوعانش است، باز هم برای او فایده ای نخواهد داشت؛ زیرا عقل انسان در تحلیل نهایی، بنده و خدمتگزار شهوات او است و چون آدمی متکی بر شهوات است، تنها وظیفه اش این است که به وسیله جست وجوی عواملی که می توانند شهوات را ارضا کنند، در خدمت انسان قرار گیرد».
در حوزه مصرف، عقلانیت، روش دستیابی به حداکثر مطلوبیت و رضایت مندی در مصرف کالاها و خدمات است. اصل عقلانیت، در واقع منطق تصمیم گیری مصرف کننده را بیان می کند که از بین مجموعه گزینه های ممکن، به چنان گزینشی اقدام کند که رضایت مندی او را از مصرف کالاهای انتخابی به حداکثر برساند و البته مطلوبیت او نیز بر اساس تمایلات نفس تعیین می شود. رفتار عقلایی فرد محدود به نشان دادن شیوه های دستیابی به حداکثر لذت و نفع شخصی است.
در ادبیات اقتصاد سرمایه داری، مصرف کننده از دو روش «مطلوبیت نهایی»و«منحنی های بی تفاوتی» برای دستیابی به هدف خود استفاده می کند.
برگرفته ازکتاب:الگوی مصرف در اسلام و غرب/مجید نوریان
برچسبها: مصرف, الگوی مصرف, غرب, اسلام